دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 194 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 112 |
سادهترین تعبیر از بازنمایی که برگرفته از واژهنامه آکسفورد است این مفهوم را چنین تعریف میکند: «عمل نمایش دادن کسی یا چیزی به شیوهای خاص». اما تعریفی پیچیده از این مفهوم که توسط کریس بارکر و از منظر مطالعات فرهنگی بیان شده، بیان می کند: «بازنمایی مجموعهای از فرآیندهاست که از طریق آن، اعمال معنادار، یک شئی یا رفتار در دنیای واقعی را توصیف یا معنا میکنند. از اینرو، بازنمایی عمل نمادپردازانه است که دنیای مورد نظر مستقلی را انعکاس میدهد» (بارکر، 2004: 177).
"بازنمایی" یکی از مفاهیم بنیادی در مطالعات رسانهای است. کلمه ای که معانی احتمالی متفاوتی را به همراه دارد. بازنمایی راه و روشی است که از آن طریق، رسانهها حوادث و واقعیتها را نشان میدهند. از نظر "ریچارد دایر"[1] مفهوم بازنمایی در رسانهها عبارت است از:
«ساختی که رسانههای جمعی از جنبه های مختلف واقعیت مثل افراد، مکان ها، اشیاء، اشخاص، هویت های فرهنگی و دیگر مفاهیم مجرد ایجاد میکنند. تجلی بازنمایی ها ممکن است به صورت گفتاری، نوشتاری یا تصاویر متحرک باشد»(Dayer,2005,P.18).
تعریف بازنمایی:
فرهنگ لغات مطالعات رسانهای و ارتباطی بازنمایی را اینگونه تعریف میکند:
کارکرد اساسی و بنیادین رسانهها عبارتست از بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان واغلب دانش و شناخت ما از جهان بوسیله رسانهها ایجاد میشود و درک ما از واقعیت بواسطه و به میانجیگری روزنامهها، تلویزیون، تبلیغات و فیلمهای سینمایی و ... شکل میگیرد. رسانهها جهان را برای ما تصویر میکنند. رسانهها این هدف را با انتخاب و تفسیر خود در کسوت دروازبانی و بوسیله عواملی انجام میدهند که از ایدئولوژی اشباع هستند... آنچه ما به مثابه یک مخاطب از آفریقا و آفریقایی ها، صرب ها و آلبانیایی تبارها، اعراب و مسلمانان و ... می دانیم ناشی از تجربه مواجهه با گزارش ها و تصاویری است که بواسطه رسانهها به ما ارایه شدهاست. بنابراین مطالعه بازنمایی رسانهای در مطالعات رسانهای، ارتباطی و فرهنگی بسیار مهم و محوری است. از آنجائی که نمیتوان جهان را با تمام پیچیدگیهای بیشمار آن به تصویر کشید، ارزشهای خبری، فشارهای پروپاگاندایی، تهییج، تقابل (که ما را از دیگران جدا میسازد) یا تحمیل معنا در قالب مجموعهای از پیچیدگیهای [فنی و محتوایی] ارایه میدهند. براین اساس بازنمایی عنصری محوری در ارایه تعریف [از واقعیت] است (Watson and Hill, 2006: 248)
بازنمایی، تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. به این معنی که معنا از طریق نشانهها، به ویژه زبان تولید میشود. زبان سازندهی معنا برای اشیای مادی و رویههای اجتماعی است و صرفا واسطهای خنثی و بیطرف برای صورتبندی معانی و معرفت دربارهی جهان نیست. فرایند تولید معنا از طریق زبان را رویههای دلالت مینامند. لذا آنچه واقعیت نامیده میشود خارج از فرایند بازنمایی نیست. البته این بدان معنا نیست که هیچ جهان مادی واقعی وجود ندارد، بلکه مهم معنایی است که به جهان مادی داده میشود. استوارت هال میگوید:« هیچچیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد؛ و مطالعات رسانهای وظیفهاش سنجش شکافت میان واقعیت و بازنمایی نیست بلکه تلاش برای شناخت این نکته است که معانی به چه نحوی از طریق رویهها و صورتبندیهای گفتمانی تولید میشود. از دیدگاه هال، ما جهان را از طریق بازنمایی میسازیم و بازسازی میکنیم». (کالورت و لوییز، 2002: 200)
استورات هال بازنمایی را به همراه تولید، مصرف، هویت و مقررات، بخشی از چرخه فرهنگ میداند. او بازنمایی را به معنای استفاده از زبان برای گفتن چیزی معنادار یا برای نمایش دادن جهان معنادار به افراد دیگر تعریف میکند. بازنمایی بخشی اساسی از فرایندی است که به تولید معنا و مبادله آن میان اعضای یک فرهنگ میپرداد و شامل استفاده از زبان، نشانهها و ایماژهایی میشود که به بازنمایی میپردازد. (هال و جالی، 1997: 15)
هال استدلال میکند واقعیت به نحو معناداری وجود ندارد و بازنمایی یکی از شیوههای کلیدی تولید معناست. معنا صریح یا شفاف نیست و از طریق بازنمایی در گذر زمان، یک دست باقی نمیماند. معنا بیثبات یا لغزنده است و همیشه قرار ملاقاتش با حقیقت مطلق را به تاخیر میاندازد، همیشه برای همطنین شدن با موقعیتهای جدید مورد مذاکره قرار میگیرد و تغییر مییابد، اغلب مورد مجادله بوده و هر ازگاهی به شدت بر سر آن جنگ شده است... معانی به شدت در رابطه با قدرت ثبت و حک می شوند. (مهدی زاده،1387: 16)
به عبارت دیگر بازنمایی یکی از کارکردهای فرهنگی است که معنا را تولید میکند. تأکید بر کردارهای فرهنگی در اینجا بدین معنی است که مشارکت کنندگان در یک فرهنگ هستند که به افراد، ابژهها و حوادث معنا میبخشند. چیزها فینفسه دارای معنا نیستند. بنابراین معنای
چیزها ، محصول چگونگی بازنمایی آنهاست و فرهنگ، تفسیر معنادار چیزهاست. معنایی که محصول بازنمایی افراد از آنهاست و بازنمایی به عملکرد تأثیرگزار چیزها برای ما بستگی دارد. (هال: 1997: 1)
مطالعات فرهنگی با اتخاذ نگرشی برسازنده درباره بازنمایی باور دارد که پدیدهها فینفسه قادر به دلالت نیستند بلکه معنای پدیدهها ناگریز باید از طریق واسطه فرهنگ، بازنمایی شود. بازنمایی فرهنگی و رسانهای نیز نه امری خنثی و بیطرف، که آمیخته روابط و مناسبات قدرت جهت تولید و اشاعه معانی مرجح در جامعه در راستای تداوم و تقویت نابرابریهای اجتماعی است.
اگر بپذیریم که معنا واجد ماهیتی ثابت و تضمین شده نیست بلکه از بازنماییهای خاص طبیعت در فرهنگ ناشی میشود، آنگاه میتوان نتیجه گرفت که معنای هیچچیز نمیتواند تغییر ناپذیر، غایی یا یگانه باشد. در واقع، معنای هر چیز همواره از یک زمینه بر میآید و مشروط به عواملی دیگر و همچنین تابع مناسبات متحولشونده قدرت است. بازنمایی فرهنگی و رسانهای نه امری خنثی و بیطرف، که آمیخته به روابط و مناسبات قدرت جهت تولید و اشاعه معانی مرجّح در جامعه در راستای تداوم و تقویت نابرابریهای اجتماعی است. (مهدی زاده،1387: 16)
ریچارد دایر درباره بازنمایی این پرسش را مطرح میکند که چه کسی، کدام گروه را به چه شیوهای باز مینمایاند. به دنبال چنین رویکردی است که موضوع رابطه میان «بازنمایی»، «قدرت» و «ایدئولوژی» پدیدار میشود. به این معنا که بازنمایی فرایند نمایش شفاف واقعیت از طریق رسانهها نیست بلکه اساساً فرایندی است که طی آن برخی امور نمایانده میشوند در حالیکه بسیاری از امور مسکوت میمانند؛ در واقع آنچه بازنمایی میشود، احتمالاً با منافع عده خاصی گره خورده است. (دایر به نقل از استریناتی، 1380)
در اندیشههای پستمدرنیستی و آنچه رولان بارت بر آن تأکید دارد، «چگونه» واجد اهمیت است و نه «چه». به بیان دیگر چگونگی امور واجد اهمیت است، نه آنچه در اندیشههای اومانیستی و فضلفروشانه بورژوازی در پیوند با «چیستی» میگذرد. اما در گرماگرم مجادلات میان «چه» و «چگونه»، آنچه مغفول میماند، «چراییِ» بازنمایی و یا به تعبیری سیاستِ بازنمایی است. چرا که یک نوع بازنمایی در یک لحظه خاص تاریخی و در پیوند با شخص، مضمون، نژاد، جنسیت و یا طبقه خاص پذیرفتنی است و در مواقع دیگر ممنوع شمرده میشود. رولان بارت همیشه بر چگونگی بازنمایی تأکید میورزید و با این تمرکز، به نوعی متنی کردن و شکل تازهای از سیاست اشاره داشت.
به طور کلی میتوان گفت که در دایره فرهنگی و اندیشگی امروز، بازنمایی زنان، اقلیتهای نژادی و دیگر گروههای سرکوب شده و به حاشیه رانده، مضمون نقد و نظرهای گوناگون بوده است. این نظریات قایل به این است که بازنمایی به هیچ وجه نمیتواند طبیعی و خنثی و مستقل از واقعیتهای بیرونی باشد و همیشه از سوی کدهای فرهنگی موجود و از پیشبوده ساخته و پرداخته میشود. (قره باغی، 1383: 41)
. به عبارت دیگر، بازنمایی فرآیندی است که به وسیله آن، اعضای یک فرهنگ، از زبان برای تولید معنا استفاده میکنند. در نتیجه، معنا، همیشه از فرهنگی به فزهنگ دیگر و از زمانی به زمان دیگر تغییر میکند. به این علت که معنی در حال تحول است و رمزگانها بیشتر به صورت قراردادهای اجتماعی عمل میکنند تا به صورت قوانین ثابت و غیر قابل نقض. (هال:1997)
به طور خلاصه می توان گفت بازنمائی فرایندی است که رسانه ها از طریق آن «جهان واقعی» را به ما نمایش می دهند، به عبارتی فاصله گرفتن از حقیقت و معیار و نشان دادن آن به شکلی دیگر و در برخی مواقع حتی نشان دادن به شکل وارونه.
کلیشه سازی
Stereotype از واژه یونانی Stereo به معنای جامد و سفت و سخت مشتق شدهاست. کلیشهها در واقع ایده ها و فرضیاتی هستند در حال جریان درباره گروههای خاصی از افراد. کلیشهها به مانند دو روی یک سکه عمل میکنند؛ آنها از یک سو به طبقه بندی گروهها میپردازند و از سوی دیگر به ارزیابی آنها اقدام میکنند. بنابرین کلیشهها در بر گیرنده سویه ای ارزشی هستند که قضاوتی جهت دار را در بر دارند. گرچه کلیشهها به دو شکل مثبت و منفی دیده میشوند اما اغلب آنها دارای بار منفی هستند و سعی میکنند از مجرای موضوعاتی سهل الوصول ادراکی از موقعیت یک گروه را فراهم آورند که به شکل قطعی و مشخصی، تفاوت های موجود در بین گروهها را برجسته سازند. این امر در حالی از خلال فرایند های کلیشهسازی تحقق می یابد که از طیف وسیعی از تفاوت ها در بین گروههای مد نظر چشم پوشی میشود و کلیشهها از خلال فرایند های سادهسازی سعی در یکدست سازی این تفاوت ها دارند.
در حالت کلی کلیشهسازی فرایندی است که بر اساس آن جهان مادی و جهان ایده ها در راستای ایجاد معنا، طبقه بندی میشود تا مفهومی از جهان شکل گیرد که منطبق با باورهای ایدئولوژیکی باشد که در پسِ پشتِ کلیشهها قرار گرفته اند.
هال کلیشهسازی را کنشی معنا سازانه میداند و معتقداست "اساساً برای درک چگونگی عمل بازنمایی نیازمند بررسی عمیق کلیشهسازی ها هستیم" (Hall, 1997:257 ). هال در بیان دیدگاه خود در باره کلیشهسازی به مقاله «ریچارد دایر» با عنوان «کلیشهسازی» اشاره میکند. دایر در این مقاله به تفاوت مهمی اشاره میکند که میان دو اصطالاح طبقه بندی و کلیشهسازی وجود دارد. از منظر دایر، بدون استفاده از طبقه بندی ها امکان معنادهی به جهان بسیار دشوار است (گرچه ناممکن نیست)، چرا که مفاهیم یا طبقه بندی های موجود در ذهن است که با انطباق آنها با مفاهیم عام، امکان درک و مواجهه با جهان ممکن میشود. مبنای نظری بحث دایر، مفهوم طبقه بندی آلفرد شوتز است. بنابراین و در حالت کلی، هال (1997) سه تفاوت بنیادین میان طبقه بندی و کلیشهسازی را اینگونه بر می شمرد:
اولاً کلیشهها تفاوت ها را تقلیل داده، ذاتی، طبیعی و نهایتاً تثبیت میکنند، ثانیاً با بسط یک استراتژی منفک سازی و شکافِ طبیعی و قابل قبول را از آنچه که غیر طبیعی و غیر قابل قبول است تفکیک میکنند ... ثالثاً کلیشهها از نابرابری های قدرت حمایت میکنند. قدرت همواره در مقابل فرودستان و گروههای طرد شده قرار میگیرد (Ibid: 258).
بنابراین کلیشهها نگهدارنده نظم اجتماعی و نمادین اند و بسیار سفت و سخت تر از طبقه بندی ها عمل میکنند. از منظر فوکویی، کلیشهها بر مبنای گفتمان های دانش / قدرت شکل میگیرند و عمل میکنند. همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، قدرت در اینجا در معنای محدود آن و در اصطلاحاتی همچون قدرت اقتصادی و اجبار فیزیکی عمل نمیکند بلکه شکلی نمادین دارد که با طرد آئینی همراه است.
تئو ون دایک بر مبنای پژوهش هایی که در اواخر دهه نود در زمینه گفتمان های مختلف و بازتولید نژادپرستی انجام داده است معتقداست که "تعصبات و کلیشهها بر تمامی فرایندهای پردازش اطلاعات یعنی خواندن، فهم و به خاطر سپردن گفتمان اثر می گذارد" (ون دایک، 1382 :298). بنابراین هر آنچه در فرایند پردازش اطلاعات دخیل است می تواند ابزار کلیشهسازی باشد؛ از تاثیرات تکنولوژیک گرفته تا ساختارهای روانشناختی افراد. رسانهها به عنوان میانجی انتقال اطلاعات از فرایند تولید کلیشهها مستثنی نیستند. آنها کلیشهها را می سازند، تقویت میکنند، بازتولید میکنند و حتی به اضمحلال می کشند.
سینما هم به مثابه رسانه ای مهم در جهان معاصر در امر کلیشهسازی دخیل است. در دنیای سینما، ابتدا کلیشهها برای کمک به ادراک روایت از سوی مخاطب شکل گرفتند. از سوی دیگر کلیشهها سبب ایجاز در روایت سینمایی میشوند. آنها تحت تاثیر عوامل زمینه ای نیز هستند. بنابراین"کلیشهها به تبعیت از تغییر بافت سیاسی- فرهنگی تغییر میکنند" (هیوارد، 1381: 270). به عنوان نمونه، بازنمایی کمونیسم در سینمای هالیوود دهه های 1950 تا 1990 طیفی را تشکلیل میدهد که از کمونیسم به مثابه تهدید (یعنی نیرویی بیگانه که می بایست شکست داده شود) تا نظام بی کفایت و فاسدی که محکوم به شکست است در نظر گرفته شدهاست. از سوی دیگر کلیشهها در بازنمایی تیپ ها و هنجارها بکار گرفته میشود و از آنجایی که "محصولاتی اجتماعی- فرهنگی هستند که شکل هنجاری به خود میگیرند، [پس] می بایست در مناسبت با نژاد، جنسیت، تمایلات جنسی، سن، طبقه و ژانر مورد بررسی قرار گیرند"(هیوارد، 1381: 270)
طبیعی سازی
طبیعی سازی به فرایندی اطلاق میشود که از طریق آن ساخت های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی به صورتی عرضه میشوند که گویی اموری آشکاراً طبیعی هستند. طبیعی سازی دارای کارکردی ایدئولوژیک است. در فیلم و تلویزیون، دنیا به صورت طبیعی به شکل دنیایی سفید، بورژوازی و پدرسالار نشان داده میشود و بر این اساس طبیعی سازی وظیفه تقویت ایدئولوژی مسلط را بر عهده میگیرد. گفتمان های طبیعی ساز چنان عمل میکنند که نابرابری های طبقاتی، نژادی و جنسیتی بصورت عادی بازنمایی میشوند. "تصویر زن به شکل موجود درجه دوم و ابژه نگاه خیره مرد نشان داده میشود. (هیوارد، 1381: 204).
مفهوم طبیعی سازی در آثار رولان بارت ذیل عنوان اسطوره سازی به گویاترین شکل ممکن مطرح شدهاست. بارت اسطوره را نوعی گفتار میداند که صرفاً محدود به گفتار شفاهی نیست. "این گفتار مشتمل بر شیوه هایی از نوشتار و بازنمایی ها؛ نه فقط گفتمان نوشتاری بلکه همچنین عکاسی و سینما و گزارش و ورزش و نمایش ها و تبلیغات نیز شامل آن میشود و تمامی اینها می تواند در خدمت پشتیبانی از گفتار اسطوره قرار گیرد" (بارت، 1380: 86). باید توجه داشت که در اسطوره دو مضمون [دال و مدلول] کاملاً آشکار هستند؛ "یکی پشت دیگری پنهان نشدهاست ... اسطوره چیزی را پنهان نمیکند؛ کارکرد اسطوره تحریف کردن و مخدوش کردن است نه ناپدید کردن" (بارت، 1380: 97). در این روند است که اسطوره دست به «طبیعی سازی» می زند و اینگونه است که اسطوره شکل میگیرد: "اسطوره تاریخ را به طبیعت بدل میکند ... اسطوره گفتاری است که به شیوه مفرط موجه جلوه داده میشود" (بارت، 1380: 105). به عبارت دیگر، اسطوره ها عقل سلیم را که امر تاریخی است به گونه ای عرضه میکنند که انگار چیزی طبیعی است. این امر بی شک نوعی سوء استفاده ایدئولوژیک است.
بارت اسطوره را «گفتاری سیاست زدوده» میداند چرا که "طبیعی جلوه دادن پدیده های تاریخی هدفی ندارد جز سیاست زدایی" (اباذری،1380: 145). حاصل کار از بین رفتن عمل سیاسی در معنای واقعی کلمه، تبدیل علم انسانی به علم طبیعی و نهایتاً جایگزینی گزارش به جای تبیین است.
1-Richard Dyer
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 80 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 64 |
مقدمه
بازی، مهم ترین و اصلی ترین فعالیت کودک است.کودک انواع مهارت های آموزشی و اجتماعی را ناخودآگاه از طریق بازی می آموزد. برخی صاحب نظران، بازی های رایانه ای را جزء اسباب بازی ها می دانند و برخی آن را صورت های جدیدی از بازی می دانند که برای انجام آن از اشکال مختلف تکنولوژی استفاده می شود. با توجه به این که هنوز هم اهمیت اسباب بازی های ساختنی، عروسک، ماشین و.... در نزد روانشناسان رشد بسیار است، اما آمار و ارقام نشان دهنده رشد روز افزون طرفداران بازی های رایانه ای است.
پدیده بازی های رایانه ای مانند بسیاری از شکل های نوین سرگرمی که محبوبیت گسترده ای یافته باعث بروز نگرانی هایی درباره ی اثرهای جانبی آن ها بر بازیکنان افراطی شده است. چون بازی های رایانه ای در میان کودکان و نوجوانان به دلیل های نادیده انگاشتن دیگر فعالیت های آموزشی، اجتماعی و اوقات آسودگی خود، به صرف داشتن وقت به بازی می پردازند، این بازی ها بالقوه زیان بار به شمار می روند. پرداختن افراطی به بازی های رایانه ای نه فقط متأثر از محتوای بازی هاست، بلکه ویژگی های فردی نیز در گرایش نوجوانان به بازی ها نقش مثبتی ایفا می کند. به طوری که ویژگی های روان شناختی و شخصیتی افراد، تمایلات آن ها را تا حدی جهت می دهد. با توجه اشاعه و آثار شگرف بازی های رایانه ای که به لحاظ اثر گذاری به تغییر شیوه ای زندگی از آن با عنوان « انقلاب بازی های رایانه ای» یاد می کنند و با توجه به گستره ی بازی ها، دیگر نمی توان به آن ها فقط به عنوان وسیله ی گذراندن اوقات فراغت نگریست، بلکه ممکن است عامل اثر گذاری یا اثر پذیر از ویژگی های روان شناختی افراد باشد.
«گانتر»[1] (1998) بازی های رایانه ای را جلوه ای از تحولات فناوری در عصر انقلاب رایانه می داند. این بازی ها را می توان روشی نو از آموزش غیر رسمی دانست. هم اکنون بازی های رایانه ای، به عنوان یک وسیله گذراندن اوقات فراغت منحصر به سن خاصی نیست. طراحان بازی های رایانه ای، با انجام تحقیقات مختلف در مورد کودکان خردسال می خواهند دامنه مخاطبان خود را وسعت بخشند و سود بیشتری بدست آورند. از طرف دیگر، هر روزه به دلیل تولید انبوه، دسترسی آسان، قیمت ارزان، زندگی آپارتمانی و عوامل مختلف دیگر، بر طرفداران این سرگرمی جدید در سرتاسر دنیا افزوده می شود و مخاطبان این بازی ها نیز هر روز با خرید، اجاره و یا بازی در کلوپ ها، ساعات بیشتری از اوقات خود را صرف این بازی ها می کنند. در مورد آثار مثبت و منفی بازی های رایانه ای بر جسم، روان و حتی عادات اجتماعی کودکان و نوجوانان، تحقیقات بسیاری شده است. برخی محققان، بازی های رایانه ای را سبب کنش های عصبی و روحی، اضطراب، القای خشونت و پرخاشگری دانسته و برخی به نکات مثبت آن ها، به خصوص در فرآیند آموزش و یادگیری، توجه کرده اند. اما هر دو گروه به این مسئله یقین دارند که انتخاب درست بازی های رایانه ای، باعث می شود تا اثرات منفی آن کاهش یابد (تفضلی فرد،1385).
(شاتون1989) در ارتباط با بازی های رایانه ای یا ویدیوئی به جای "اعتیاد" از واژه "وابستگی" استفاده می کند که به کمک آن می توان گروه خاصی از افراد را متمایز ساخت که بازی برایشان تنها یک سرگرمی اصلی نیست، بلکه نقش های اجتماعی و روانشناختی ویژه ای در زندگیشان دارد و آنان را از دیگر بازیکنان جدا می کند. رفتار اعتیاد پذیر، فارغ از هر زمینه ای، صرفا واکنش به مجموعه ای از موقعیت ها نیست، بلکه بیشتر گرایشی را نمایان می سازد که با گونه های خاصی از شخصیت همراه است (علی پور،1390).
2-2- نظریه های راجع به بازی
2-2-1- نظرات پیشوایان اسلام و دانشمندان اسلام
تعالیم اسلامی در مورد تربیت کودکان ابعادی وسیع دارد و علاوه بر این که برای دوران پیش از تولد دستوراتی دارد، برای دوران بعد از تولد نیز توصیه هایی می نماید. اسلام به بازی کودکان خیلی اهمیت می دهد. بازی را وسیله ای برای تجدید قوا می داند از این را است که با محیط خود درگیر می شود و به مناقشه رودررو می پردازد و نیروی قهر و غلبه بر مشکلات طبیعی خود و محیط را در می یابد و نهایتا به سازگاری می گراید (مقدم،ترکمان،1380).
2-2-2- نظریه ویگوتسکی
ویگوتسکی،[2] روانشناس روسی به صراحت بیان می کند؛ بازی خصوصیت غالب کودک نیست بلکه عامل راهگشای رشد است. محققان امروزی باور دارند بازی برای رشد خصوصیاتی که مربوط به شناخت و رشد اجتماعی است از اهمیت زیادی برخوردار است (شاوردی ، شاوردی، 1388).
2-2-3- نظریه پیاژه
در نظریه پیاژه[3] بازی راهی است برای دسترسی به جهان بیرون و لمس آن به گونه ای که با وضع کنونی فرد مطابقت کند. با این تعبیر بازی در رشد و هوش کودک نقش حیاتی دارد و تا حدودی حضور آن در رفتار آدمی همواره مشهود است (مظفری،1389).
2-2-4- نظریه روان تحلیل گری
بازی بیش از هر چیز ارزش هیجانی دارد. فروید،[4] ضمن اشاره به نقش بازی در شکل گیری ظرفیت های بهنجار کودکان بر کنش پالایش آن تاثیر دارد. کنشی که به کودک اجازه می دهد از هیجان های منفی رهایی یابد و هیجان های مثبت را جایگزین آن کند (مظفری،1389).
2-2-5- نظریه های بازی
دانشمندان به ویژه روان شناسان برای تبیین بازی ها نظریات مختلفی ارائه کرده اند که به برخی از آن ها اشاره می شود.
1- نظریه ی کارآیی یا انرژی اضافی: بازی فعالیتی است که بر اساس مازاد انرژی در فرد، به خصوص در کودکانی که نمی توانند از آن در جهت کارهای سازش یافته استفاده کنند، تحقق می پذیرد ( اسپنسر،[5] 1963 و شیلر،[6] 1992)
2- نظریه استراحت یا رفع خستگی: بازی به هنگامی که فرد خسته است صورت می گیرد تا وی به استراحت و تجدید قوا بپردازد ( شالر[7]، لازاروس و پاتریک ، به نقل از منصور، 1381)
3- نظریه اجمال فعالیت های اجدادی: کودکان از این جهت به بازی می پردازند که محتواها و صحنه هایی را که قبلاً اجدادشان تولید کرده اند و زندگی آنان ایجاب می کرده است را تجدید کنند و این عمل به این جهت صورت می گیرد که دوران کودکی بهترین موقعیت برای تسویه اعمالی است که در زندگی آینده نیازی به آن ها نخواهد بود ( استانلی هال، 1904 ).
4- نظریه ی پیش تمرین: بازی فعالیتی مهم در دوران کودکی است و از عوامل مهم ساخته شدن سازمان روانی محسوب می شود. بازی یک سلسله ی پیش تمرین عمومی است که هدف آن برقراری زمینه اعمال سازش یافته برای آینده فرد است ( کارل گروس،1997 ).
5- نظریه ی دهلیز فعالیت های غریزی : بازی چون دهلیزی است که غرایز گذشته از آن سر بیرون می آورند ( کار، به نقل از منصور، 1381).
6- نظریه جبران: در این نظریه به بازی های جبرانی رمزی اهمیت داده می شود ( رابینسون،[8]1920)
7- نظریه ی پویایی دوران کودکی: بازی جزء فعالیت های خاص دوران کودکی است و این کنش نوعی پویایی دوران کودکی است، یعنی تحرک و تکاپویی که در سازمان روانی فرد وجود دارد و تظاهرات به شکل بازی جلوه گر می شوند ( بوی تاندیک، به نقل از منصور،1381).
8- نظریه ی درون سازی: بازی اولویت درون سازی نسبت به برون سازی است، یعنی وقتی که کنش ها یا فعالیت ها در روان بنه ها به صورت خالی جلوه گر شوند و هدف تعادل جویی را دنبال نکند فعالیت هایی که انجام می گیرند به منزله ی بازی خواهند بود. اگر برون سازی بر درون سازی اولویت یابد، تقلید بروز خواهد کرد. با توجه به این نظریه می توان گفت در بازی های تمرینی هیچ ساخت خاصی وجود ندارد ولی در بازی های رمزی ساخت های رمزی وجود دارند و در بازی های قاعده دار شکل گیری های تحول اخلاقی دیده می شود ( پیاژه ، 1851 تا 1968، به نقل از منصور، 1381). البته ناگفته پیداست که این نظریات قبل از ظهور و گسترش بازی های رایانه ای و به منظور تبیین بازی های سنتی طرح شده اند و به سادگی نمی توان آن ها را به بازی های رایانه ای ربط داد.
2-2-6- نظریات دیگر دانشمندان
2-2-6-1- نظریه ی جان سولر
جان سولر[9] (2005) دیدگاه خود را بر اساس نیازهای مازلو بیان می کند، مازلو گستره ی وسیعی از نیازهای آدمی را از نیازهای بنیادین و بیولوژیکی تا نیازهای والاتر خود شکوفایی طبقه بندی می کند که فرد نیازی را در یک سطح ارضاء و به سطوح بالاتر می رود. بنابراین افراد به این دلیل شیفته ی شی، فرد یا فعالیت خاصی می شوند که نیازی را در آن ها برطرف می کند. ابراهام مازلو مدل خود را درباره ی انگیزش انسانی، بر مبنای تجوید کلینیکی خود در سال (1943) ارائه داد. او نیازهای بشری را به پنج طبقه تقسیم کرد و آن را سلسله مراتب نیازها نامید.
1- نیازهای فیزیولوژیک: ارضای میل های تشنگی، گرسنگی و جنسی؛
2- نیازهای ایمنی: رهایی از ترس آسیب های بیرونی، تغییرات شدید بدنی؛
3- نیازهای مربوط به تعلق: میل به داشتن روابط عاطفی و مراقبتی، یعنی دریافت محبت و حمایت شخصی از سوی دیگران؛
4- نیاز به قدرت و منزلت: احترام و ارج گذاری مثبت از جانب همسالان و وابستگان؛
5- خودیابی یا شکوفایی: خدمت برای ارضای توان بنیادین فرد تا حد نزدیک تر شدن به خود طبیعی نیاز به ارتباط متقابل، شناخت اجتماعی و حس تعلق داشتن در سومین سطح نیازهای مازلو قرار می گیرد.
[1] - Gunter
[2] - Vygotsky
[3] - Piaget
[4] - freud
[5] - spencer
[6] Sehiller
[7] - Sehaller
[8] - Robinson
[9] - suler
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 42 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 30 |
پاورپوینت تأثیر فنّاوری اطلاعات درایجاد اشتغال پایدار در ۳۰ اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
شاخهای ازفنّاوری است که با استفاده از سختافزار، نرمافزار، شبکهافزار وفکرافزار، مطالعه وکاربرد داده وپردازش آن را درزمینههای: ذخیرهسازی، دستکاری، انتقال، مدیریت، جابهجایی، مبادله، کنترل، سوییچینگ ودادهآمایی خودکار امکانپذیر میسازد
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 122 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 43 |
تاریخچهی توجه به پژوهشگری معلم
پیشینهی توجه به پژوهشگری معلم، به دانش بدست آمده از جنبش آموزشی بر میگردد که در آن کاربرد روشهای علمی در توسعهی برنامهی درسی مورد تأکید قرار گرفت. این موضوع مربوط به زمانی میشود که باکینگهام در سال 1929، کتابی به عنوان «پژوهش برای معلمان» را تدوین نمود و در آن فصلی را به موضوع «معلم به عنوان پژوهشگر» اختصاص نمود. سپس جان دیویی (1938 و 1929)، موضوع «معلم پژوهنده» را مطرح ساخت و بیان نمود برنامههای درسی زمانی مؤثر خواهند بود که معلمان به طور فعال در پژوهش درگیر شوند (یون و همکاران 1999). بعد از آن همزمان با گسترش طرز فکر اقدام پژوهی، این شیوهی پژوهش در آموزش و پرورش نیز مطرح شد. «کرت لوین» به عنوان پدر اقدام پژوهی، یک محقق اجتماعی بود که اقدام پژوهی را به عنوان مبنایی که کارکنان به طور جدی در پژوهش درگیر شوند تا قادر به بهبود نتایج کار خود شوند توصیف کرد. طرز فکر اقدام پژوهی در آموزش و پرورش، در دهه ی 1950 در آمریکا رشد پیدا کرد، در دههی 1970 جنبش تازه ای در آمریکا با فعالیتهای محققانی همچون جان الیوت[1]، جک وایتهد[2]، ویلف کار[3] و استفن کمیس[4] شکل گرفت که اقدام پژوهی را به عنوان شیوه ای مؤثر در جهت توسعه ی حرفه ای معلمان مطرح کردند. وایتهد بر این عقیده بود که معلمان با مطالعهی نظامدار فعالیتهای خود قادر به تولید نظریه در زمینهی کار خود می باشند. نظریهی آن ها شامل توصیف و تشریح پاسخ این سؤال است: من چگونه میتوانم فعالیتهای آموزشی خود را بهبود بخشم؟ (وایتهد[5]، 1989؛ به نقل از نصراللهی، کریش[6]و موهدنور[7]، 2012). در ایران نیز در اسفند ماه 1367 به منظور سیاستگذاری در زمینهی پژوهش، شورای تحقیقات وزارت آموزش و پرورش تشکیل شد. در اواسط سال 1374، اساسنامهی پژوهشکدهی تعلیم و تربیت به تصویب شورای گسترش آموزش عالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری رسید و وظایف دبیرخانهی شورای تحقیقات آموزش و پرورش نیز به آنان واگذار گردید. با تأسیس پژوهشکدهی تعلیم و تربیت، تحوّل ساختاری در حوزة تحقیقات آموزش و پرورش ایران وارد مرحلهی جدیدتری گردید. در پی این تغییر، آییننامهی شورای تحقیقات نیز اصلاح شد و هدف آن به امر سیاست گذاری در زمینه گسترش تحقیقات و هدایت فعالیتهای مربوط در جهت بهبود کمی و کیفی نظام آموزشی کشور تغییر یافت (صافی1381). در سال 1375، به منظور ارتقای مهارت های پژوهشی در میان معلمان و به تبع آن در میان دانش آموزان و تشویق معلمان و کارگزاران آموزشی به انجام پژوهش حین عمل برای شناسایی مشکلات فرایند یاددهی-یادگیری و بهبود کیفیت این فرایند، برنامهای تحت عنوان «معلم پژوهنده» توسط پژوهشکدهی تعلیم و تربیت طراحی و اجرا گردید (چایچی، گویا، مرتاضی مهربانی ، ساکی، 1384). در سال 1382 بار دیگر آییننامه شورای تحقیقات مورد بازنگری قرار گرفت و عنوان آن به شورای سیاستگذاری تحقیقات وزارت آموزش و پرورش تغییر یافت. در این آئیننامه هدف از تأسیس شورا، تسهیل فعالیتهای سازمانی آموزش و پرورش، برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری و نظارت و ارزشیابی برای ایجاد محیط مناسب یادگیری ذکر شده است. در اسفند ماه 1383 به منظور تمرکز سیاستگذاری و یکپارچگی عملیات، پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش رسماً کار خود را آغاز نمود. این پژوهشگاه اهداف طرح معلم پژوهنده را موارد زیر بیان می کند: گسترش فرهنگ پژوهش در میان معلمان و کارشناسان آموزش و پرورش، اشاعهی تصمیمگیری مبتنی بر پژوهش، پرورش تواناییها و مهارتهای ذهنی و عملی در انجام تحقیقات، رشد استعدادهای پژوهشی فرهنگیان، کاهش فاصلهی میان تحقیقات رسمی دانشگاهی و حوزهی اجرایی و مستندسازی تجارب مفید معلمان برای استفاده بوسیلهی سایر همکاران (رضوی، 1389). در سند ملّی تحول بنیادین آموزش و پرورش که در سال 1390 به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید، نیز بر توسعهی زمینهی پژوهشگری و افزایش توانمندیهای حرفهای معلمان به شکل فردی و گروهی، تبادل تجارب و دستاوردها در سطح محلی و اختصاص اعتبارات خاص برای فعالیتهای پژوهشی معلمان و استفادهی بهینه از ظرفیتهای موجود برای گسترش فرهنگ تفکر و پژوهش در بین مدیران و معلمان، تأکید گردید.
با توجه به تاریخچهای که در زمینهی پژوهشگری معلم بیان شد مشخص میگردد که توجه به مسئلهی معلم پژوهنده و حمایت از معلمان شایسته، کارآمد و پژوهشگر از نکات مشترک نظام های آموزشی مختلف است و طی سالهای اخیر در ایران نیز اقدامات مهمی در جهت پژوهشمداری در آموزش و پرورش و سرمایهگذاری در این زمینه انجام شده است لکن تا رسیدن به حد مطلوب و نهادینه شدن فرهنگ پژوهش در آموزش و پرورش راهی طولانی در پیش داریم.
2-1-2) اهمیّت و ضرورت توجه به پژوهشگری معلمان
جامعهی امروز ما که سرآغاز هزارهی سوم است از سوی بسیاری از صاحبان اندیشه، عصر دانایی لقب گرفته و پژوهش و تحقیق در عصر کنونی از مهم ترین عوامل تولید و گسترش دانش می باشد. در رویارویی با چالشهای این عصر، آموزش و پرورش سرمایهای اجتناب ناپذیر است؛ تحقق هر آرمانی در جوامع کنونی وابسته به آموزش و پرورش میباشد؛ از سوی دیگر رکن و غالب اصلی ساختار آموزش و پرورش را منابع انسانی آن، یعنی معلمان میسازند. بنابراین برای توسعه و تحقق اهداف پژوهشی در جامعه لازم است ابتدا معلمان دارای روحیّه و نگرش پژوهشی باشند، در صورت توفیق در تربیت معلمانی برخوردار از نگرش پژوهشی و مهارتهای عملی، بذر پویایی و تحول مستمر در نظام تعلیم و تربیت کاشته میشود (مهرمحمدی، 1379). بایستی برای معلمان در نظام تحقیقات آموزشی جایگاه روشنتر و دقیقتری در نظر گرفته شود به گونهای که آنها به کنکاش و شناسایی و حل مشکلات و مسائل دانش آموزان و همچنین مسائل و مشکلات حرفهای خود تشویق شوند. باید فراموش نکرد که معلمان میتوانند اساسیترین اهرمهای پژوهشی در نظام آموزشی کشور باشند و باید درنظر داشت مهمترین استفادهکنندگان از پژوهشهای تربیتی معلمان هستند که با گسترش فرهنگ پژوهش و ایجاد حرکتهای پژوهشی در بین آنها به تقویت تفکر علمی در مجموعهی نظام آموزشی کمک کردهایم (ساکی،1372). انجام فعالیتهای پژوهشی به معلمان کمک میکند تا بین نظریههای آموزشی و فعالیتهای روزمرهی آموزشی خود پیوند برقرار کنند، پژوهش نقش مستقیمی در بهسازی فعالیتهای آموزشی معلم دارد و از طریق حمایت از نقش معلم به عنوان پژوهشگر میتوان بر فاصلهی بین محقق و معلم غلبه کرد، همچنین مشارکت معلمان در پژوهش بازتاب زیادی در فعالیتهای کلاسی آنان دارد، در نتیجه معلمانی که در پژوهش درگیر میشوند توجه دقیقتری به روشهای صحیح تدریس، نگرش و فهم نسبت به کاربرد رویکردهای مختلف در فرایند تدریس دارند (یون و همکاران، 1999). بر همین اساس می توان گفت معلم پژوهنده کسی است که به امر آموزش و یادگیری مشغول است و می خواهد در فرایند آموزش و یادگیری شخصاً و یا همراه دیگر همکاران و دانش آموزان به پژوهش بپردازد تا آموزش را اثربخش سازد. یکی دیگر از دلایل گسترش اندیشهی معلم پژوهنده، ناکارآمدی تحقیقات آموزشی در بهبود مسائل آموزشی است. استیگلر و هیبرت (1383) با ذکر برخی کاستیهای روشهای سنّتی پژوهش در پاسخ گویی به نیاز معلمان، این فعالیتها را برای بهبود آموزش و تدریس ناکافی میدانند، به گفته آنان ممکن است محققان بسیار باهوش باشند ولی به اطلاعات مشابهی که معلمان در مواجهه با دانشآموزان واقعی، در شرایط کلاسهای واقعی و با اهداف یادگیری واقعی روبهرو میشوند، دسترسی ندارند و محققان برای بهبود آموزش باید بیشتر به اموری که در حال حاضر برای معلمان قابل درک است، پی ببرند. بنابراین یافتههای پژوهشی که معلمان پژوهشگر در کلاس درس به منظور اصلاح جریان آموزش و یادگیری بدست می آورند نسبت به یافتههای محققانی که در خارج از کلاس درس و به منزلهی پژوهشگران حرفهای به پژوهش میپردازند از اعتبار بیشتری برخوردار است. بنابراین آنچه می تواند در نظام آموزش و پرورش، ظرفیت تحول و ظرفیت پویایی مستمر ایجاد کند نظام پژوهشی است که نباید در سطح مسئولان ادارات آموزش و پرورش محدود شود. معلمان که تمامی وقت خود را صرف مواجهه با موقعیتهای عینی تعلیم و تربیت میکنند ضروری است طوری آماده شوند که خود به منزلهی پژوهشگر و محقق آموزشی و تربیتی عمل نمایند. متین(1382) در بیان اهمیت و ضرورت پژوهندگی توسط معلمان به نکاتی اشاره میکند:
“معلم بیش از دیگران در معرض پرسشهای آموزشی است؛ بهتر است برای پاسخ به پرسشها و مسائل، خود درگیر پژوهش و حل مسئله گردد. یافتههای پژوهش توسط خود معلمان به کار می رود. پس بهتر است که خود معلم نیز دست به پژوهش بزند. مشارکت معلم در پژوهش باعث ایجاد اعتماد به نفس میشود و در او انگیزه به پژوهش رشد مینماید. با درگیر شدن معلم در پژوهش مساله جدایی میان نظریه و عمل از میان میرود. نتایج حاصل از پژوهش معلمان در کلاس درس کاملاً کاربردی است. در فرآیند پژوهش، معلم هر جا لازم دانست تغییرهای لازم را اعمال میکند. معلم ضمن پژوهش رشد میکند، بالفعل میشود و چارهیابی، نوآوری و نوجویی اشاعه مییابد "
هر چقدر معلمان در پژوهش درگیر شوند به همان میزان فهم خود را از فرایند تعلیم و تربیت افزایش میدهند و آموختههای آنان تأثیر زیادی بر آنچه در مدرسه و کلاس درس اتفاق میافتد میگذارد. از این رو مسائلی که معلمان از طریق پژوهشهای انتقادی و بررسی دقیق فعالیتهای خودشان و برنامههای مدرسه مطرح میکنند بر جهتیابی آیندهی برنامههای آموزشی کارکنان، همچنین طرحهای توسعه و بهبود مدارس تأثیر میگذارد (یون و همکاران 1999). پژوهشی که توسط معلم انجام میگیرد طیفی از تغییرات را در فعالیتهای آموزشی وی بوجود میآورد، از این طریق معلمان راهکارهای جدید در زمینهی تدریس را توسعه میدهند (سیرجلا[8] ، 1996). به اعتقاد مورای، کمپل[9]، هکستال[10]، هولم[11]، جونز[12]، ماهونی[13]، منتر[14]، پروکتر[15]، وال[16]، (2009)، سه نکتهی مهم دربارهی جایگاه پژوهش در حرفهی معلمی و تدریس وجود دارد، اول اینکه حمایت از گسترش طرز تفکر «معلم به عنوان پژوهشگر» برای اطمینان از پیشرفت معلمان و کسب اطلاعات پژوهشی در زمینهی آموزش می باشد؛ دوم اینکه پژوهشگر فعال بودن بخش اساسی از کار تدریس همهی معلمان است و سوم اینکه افزایش ظرفیتهای پژوهشی معلمان حق مهم آنهاست و یکی از مؤلفههای اساسی آن، ایجاد زمینهها و فرصتهای پژوهش در آموزش است. معلم با بهرهگیری از پژوهش قادر خواهد بود تا دربارهی رویکردهای آموزشی که برای دانشآموزان مناسب است تصمیمگیری درستی نماید در نتیجه بیشترین تأثیرگذاری را بر عملکرد دانشآموزان خواهد داشت (آکرسون[17]، مک دوفی[18] ، 2002). ورود معلمان در عرصهی پژوهش و در نتیجه تحقق یک معلم فکور و پژوهنده تأثیرات زیادی بر نحوهی آموزش آنها بر جای خواهد گذاشت از جمله اینکه:
“معلمان مفروضات مربوط به استانداردهای فنی تدریس را بیش از پیش درک خواهند کرد. مزایای پژوهش – به ویژه رابطهی آن با فهم هر چه بیشتر عواملی که بر آموزش و تدریس اثر دارند – را بیشتر خواهند شناخت و از تجربه بیش از پیش میآموزند. توان آنها برای حضور در عرصهی تحقیقات آموزشی درک میشود، موقعیت معلم به عنوان یک یادگیرندهی فکور، به جای کارگزاری که از بالا به پایین و بدون هیچ سؤالی صرفاً مصرف کنندهی نظرات دیگران است درک میشود. به عنوان کارکنانی دانش محور در نظر گرفته میشوند که بر عمل حرفهای خود ژرفاندیشی می کنند و دانش حرفهای خود را متناسب با نیازمندیهای کلاس درس بهروز میسازند. پیچیدگیهای فرایند مدرسه بیشتر درک میشود و فهم اینکه این پیچیدگیها جدا از زمینههای اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، فلسفی، اقتصادی، سیاسی و روانی که آن را دربرگرفته اند، قابل درک نخواهد بود. پژوهش در عمل حرفهای جایگاه خود را مییابد. فرصتی برای تحلیل پدیدههای کلاس درس و کوشش در جهت تفسیر آنها فراهم میشود. فرصت تحلیل و ژرفاندیشی دربارهی دیدگاهها و عقاید دیگران فراهم میشود. معلمان با حضور فعال و از نزدیک، تجربیات و دانش خود و دیگران را برای حل موانع و مشکلات تدریس به کار میگیرند وبه این ترتیب دانش بومی ناظر بر توسعهی عمل تدریس گسترش مییابد (ساکی، 1389).
علیرغم مواردی که ذکر شد و با توجه به اهمیت پژوهشگری معلمان، آموزش و پرورش کشور ما به عنوان یکی از ساختارهای علمی- فرهنگی و آموزشی، با وجود برخورداری از مدیران و معلمانی تحصیل کرده و مستعد، راهبرد روشنی برای پژوهش ندارد و این امر موجب شده است تا نتواند جایگاه پژوهش و پژوهشگر و نقش آن ها را در پیشرفت، توسعه و تعالی جامعه مشخص و نهادینه نماید. لذا گاهی به پژوهش به عنوان یک فعالیت روبنایی و سطحی نگریسته میشود و جو مناسبی برای تحقیقات وجود ندارد و این مسئله موجب دوریِ بخش عظیمی از فرهنگیان از پژوهش و کاهش انگیزهی مطالعه وتحقیق آن ها را به دنبال دارد (فضل الهی قمشهای و همکاران، 1391). بنابراین بایستی با تغییر و تحول در برنامهها و سیاستهای آموزش و پرورش زمینهی لازم برای توسعهی ظرفیت پژوهش و در نتیجه تحقق سیاستها و اهداف آموزش و پرورش را به وجود آورد. چنین ظرفیت و استعدادی در صورتی به وجود خواهد آمد که معلمان انگیزه و توانمندی لازم برای انجام پژوهش و به موازات آن فرصتها و امکانات مورد نیاز برای پژوهش در محیط آموزشی را دارا باشند.
2-1-3) اهمیّت توسعهی ظرفیت پژوهشی معلمان
به منظور گسترش اندیشهی معلم پژوهنده در آموزش و پرورش بایستی ابتدا شرایط و زمینههای توسعهی این تفکر فراهم گردد. یکی از این شرایط، وجود «ظرفیت پژوهشی[19]» در نظام آموزشی میباشد. به عقیدهی گورارد[20](2002) ایجاد ظرفیت پژوهشی یکی از موضوعات اساسی و بخش مهمی از برنامههای آموزش ویادگیری پژوهش است. به اعتقاد وی،
برای توسعهی ظرفیت پژوهشی، لازم است پژوهشگران اطلاعات و آگاهیهای پژوهشی خود را گسترش داده و از رویکردهای متنوع پژوهشی برای پژوهشهای آیندهی خود استفاده نمایند.
طبق تعریف مؤسسهی آموزش و یادگیری برنامههای پژوهشی(TLRP)، موضوع ظرفیت پژوهشی دربارهی منابع قابل دسترس در سیستم آموزشی که برای انجام پژوهش و استفاده از آن به کار می رود، میباشد.
مبدأ و خاستگاه اصلی مفهوم ظرفیت پژوهشی که اکنون در برنامههای آموزشی و پژوهشی رواج یافته را میتوان در ادبیات توسعهی ملّی در دههی 1980 در امریکا جستجو کرد. در دههی 1980، ایجاد مفهوم توسعهی ظرفیت، پاسخی انتقادی به دخالتها وحمایتهای خارجی و برون مرزی بود، چرا که این کمکها موجب پیشرفت کوتاه مدت در سطح استانداردهای زندگی در کشورهای کمتر توسعه یافته میشد اما منجر به ضعف در مدیریت و ادارهی امور کشور توسط خودشان و وابستگی به حمایتهای خارجی میشد. بنابراین در مخالفت با حمایتهای فنی و علمی کشورهای بیگانه، تمرکز بر توسعهی مهارتهای بومی و خودکفایی به خصوص در زمینههای علمی و پژوهشی افزایش یافت. یکی از جنبههای مهم این خودکفایی، خودکفایی در پژوهش بود. پژوهش به عنوان فرایندی برای تولید و انتشار دانش، نقش مهمی در استقلال یک کشور دارد. بنابراین برای دستیابی به خودکفایی در پژوهش لازم است ابتدا باید برای ارتقاء ظرفیت پژوهشی در حوزههای مختلف برنامهریزی نمود. برای دستیابی به ظرفیت پژوهشی کامل و مناسب در سطح ملی به وجود عوامل متعددی نیاز است، از جمله این عوامل می توان به : تعریف جایگاه و چگونگی پژوهش در میان رشتههای مختلف و میزان کارایی و مفید بودن این پژوهشها، بالا رفتن حجم پژوهشها در تمامی رشتهها، افزایش کیفیت و کارایی تحقیقات آموزشی در تولید دانش دربارهی فرایندهای یاددهی یادگیری و تولید دانش دربارهی نحوهی عملکرد سیستم آموزشی، وجود ظرفیت در سیستم آموزشی برای پرورش و استفاده از پژوهشگران، اشاره نمود ( اسکالر[21]، 2004).
طبق نظر مؤسسهی تحقیقات آموزشی انگلستان (BERA)، شرایط زیر به گسترش ظرفیت پژوهشی کمک میکند: بهره گیری از برترین پژوهشگران آموزشی تعلیمدیده در زمینههای مختلف پژوهش آموزشی، ارتقاء توانمندی سیستم آموزشی برای نوآوری و ارائهی بازخورد از فعالیتهای انجام شده، ایجاد فرصتها و ساختارهایی برای گسترش پژوهش از طریق دورههای دانشگاهی، بهرهگیری از پژوهش برای اطلاع رسانی در زمینهی خط مشیها و فعالیّتها، همچنین شیوههایی که پژوهش میتواند شکافهای آموزشی را شناسایی کرده و روشهایی را برای پر کردن آنها پیشنهاد کند و در نهایت توانمندی تشخیص پژوهشهای مناسب از نامناسب و تلفیق نتایج پژوهشهای مختلف با یکدیگر (فارلانگ، 2004).
به عقیدهی اسکالر (2004)، ظرفیت پژوهشی تنها به یک بعد توجه نمیکند، ابعاد مختلف ظرفیت پژوهشی را میتوان به این صورت مشخص نمود: 1- قابلیّت و توانمندی پژوهشگران برای تولید پژوهش 2- قابلیت درک و فهم پژوهشهای موجود 3- توانایی تشخیص نیازهای پژوهشی برای انجام پژوهشهای آینده و 4- میزان اطلاعات و آگاهیهای استفادهکنندگان و ذینفعان از پژوهش.
به اعتقاد دیسون و دسفورگز (2001) به تمامی منابع محیطی و مادّی، انسانی، نگرشی و فکری که برای انجام پژوهش یا استفاده از تحقیقات به کار میرود، همراه با روشها و شیوههایی که این منابع کسب میشوند، ظرفیت پژوهشی میگویند.
مون (2008) نیز عناصر ظرفیت پژوهشی را به صورت 1- یادگیری پژوهش 2- آموزش پژوهش به صورت دانشگاهی یا غیر دانشگاهی 3- کمک هزینههای پژوهشی به اساتید و دانشجویان 3 - گسترش فرصتهای پژوهشی برای افراد مختلف، تقسیم بندی میکند.
وایتی[22] (2006) نیز سه مؤلفه را در ارتقاء ظرفیت پژوهشی مهم می داند: 1- توسعهی کیفیت سیستم آموزشی از طریق افزایش تمرکز بر منابع پژوهشی مختلف 2- درگیر کردن ذینفعان تحقیقات آموزشی و آگاهی دادن به آنها دربارهی مباحث اصلی آموزشی 3- حمایت کردن از پژوهشها.
اسکالر (2004) معتقد است که توسعهی ظرفیت پژوهشی تنها به آموزش افراد مرتبط نمیشود بلکه سطوح مختلف از جمله سطوح سازمانی، محلّی و ملّی را در بر میگیرد ؛ و نه تنها افزایش آگاهیها و عملکرد پژوهشگران بلکه استفادهکنندگان و مشارکتکنندگان از پژوهش آموزشی نیز اهمیت زیادی دارد.
طبق نظر دیسون و دسفورگز (2001) ظرفیت پژوهشی انواع مختلفی دارد که شامل: ظرفیت انجام پژوهشهای اندیشمندانه برای تولید دانش، ظرفیت سیاستگذاری و برنامهریزی جهت استفاده از نتایج پژوهشها و ظرفیت افراد برای انجام پژوهش یا استفاده از نتایج پژوهشها برای ایجاد تحول در حرفهی خود، میباشد. به عقیدهی چارلز دسفورگز (2008) ظرفیت پژوهشی شامل سه جزء: 1- تخصص و دانش 2- انگیزه و 3- فرصتها و امکانات محیطی میباشد، بنابراین از سه طریق میتوان ظرفیتها و قابلیتهای پژوهشی معلمان را بهبود بخشید: 1- از طریق افزایش تخصص، دانش و معلومات معلمان 2- تقویت انگیزههای درونی و بیرونی آنان برای انجام پژوهش 3- ایجاد فرصتها و امکانات پژوهشی در محیط آموزشی. برای ایجاد ظرفیت پژوهشی در معلمان ابتدا باید انگیزهی لازم جهت انجام پژوهش از طریق ایجاد فرصتهای پژوهشی برای آنان فراهم کرد تا بتوانند دانش و تخصص خود را گسترش دهند (به نقل از مورای، 2009). دیویس[23]و سالیس بری[24](2008) نیز بر این عقیدهاند: ایجاد فرصتهای پژوهشی در جهت گسترش مهارت و تخصص در یک محیط حمایتی برای پژوهشگران موجب ایجاد انگیزه در آنها برای درگیر شدن در فعالیتهای پژوهشی میشود.
با توجه به هدف پژوهش حاضر و با در نظر گرفتن دیدگاههای مختلف، در این مطالعه برای بررسی ظرفیت پژوهشی معلمان از نظریهی ظرفیت پژوهشی دیسون و دسفورگز (2008) به دلیل جامعیّت بیشتر و نزدیکی مؤلفههای این نظریه به هدف پژوهش استفاده خواهیم کرد. همانطور که بیان شد این پرسشنامه شامل سه مؤلفهی تخصص و دانش پژوهشی، انگیزهی پژوهشی و فرصتها و امکانات پژوهشی در محیط آموزشی میباشد. در اینجا لازم است به شرح و توضیح هریک از مؤلفهها به طور جداگانه بپردازیم.
1-Elliott
2-Whitehead
3- Carr
4-Kemmis
5- Whitehead
6-Krish
7-Mohd Noor
1- Syrjala
2- Campbel
3- Hextall
4- Hulme
5- Jones
6- Mahony
7- Menter
8- Procter
9- Wall
10- Akerson
11-McDuffie
1- Research Capacity
2-Gorard
1-Schuller
1- Whitty
2- Davies
3-Salisbury
دسته بندی | کامپیوتر و IT |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 118 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
تعریف
lحالت خاصی از نوع داده عمومی لیستهای مرتب شده
lLIFO ( Last in first out)
lساختمان داده نیست بلکه نحوه استفاده از یک ساختمان داده است.
lیک آرایه نقش پشته را بازی می کند اگر :جایگذاری و حذف از یک سمت (top) انجام شود.
lنوع متغیری که در داخل استک نگهداری می شود متفاوت است.
lبهتر نیست که یک بار یک لیست را طراحی کنیم و چندین بار از آن استفاده کنیم؟
lC++ این امکان را به ما می دهد.
lبرای این که بتوانیم از یک استک برای چند بار استفاده کنیم باید از کلاس های الگو(template) استفاده کنیم.
l
(۱دستور template <class KeyType> را قبل از هر کلاس وهر تابعی که در آن از template استفاده می شود قرار داده می شود.
nبه جای KeyType می توان هر اسم دیگر که در شرایط اسم در C++ صدق می کند استفاده کرد با این شرط که بعد از اسم گذاری فقط ازهمان اسم استفاده شود.
(۲اگر در کلاسی از template استفاده شود تعریف توابع آن کلاس به شکل مقابل تبدیل می شوند.
template <class KeyType>
retValType myClass< KeyType > :: Func(paramet list)
{
declaration and statements
}
template <class KeyType >
void Stack< KeyType > :: Push(KeyType newElement)
{
//declaration and statements
}
(۳هر جا لازم است متغیری از نوع الگو استفاده شود از قوانین تعریف و استفاده از متغیر معمولی استفاده می کنیم. مثلا برای ارسال به تابع از روش زیر استفاده می کنیم.
retValType Function(KeyType value){}
(۴برای ساختن شیئی از یک کلاس از نوع متغیری که میخواهیم از دستورالعمل زیر استفاده می کنیم:
myClass
مثال:
Stack <int> intStack;
که یک شی پشته با نوع اعداد صحیح ایجاد می کند.
نکته : پس از تعیین نوع شی نمی توان از نوع دیگر به شی فرستاد
–خطای زمان کامپایل، اجرا و یا از دست دادن اطلاعات
template
class Stack
{ //Object: A finite ordered list with zero or more elements
public:
Stack(int MaxStackSize=DefauktSize);
Boolean IsFull();
void Push (const KeyType &item);
Boolean IsEmpty();
KeyType* Pop();
}
lاگر top=0 باشد شرط خالی و پر بودن پشته چیست؟ چه تغییراتی در ترتیب دستورات Push و Pop بایستی ایجاد شود؟
lبه سوال ۲ از تمرینات بخش ۳-۲ پاسخ دهید؟
l
lاگر rear=front=0 باشد شرط خالی و پر بودن صف چیست؟ چه تغییراتی در ترتیب دستورات Add و Delete بایستی ایجاد شود؟
l
lتعداد عناصر موجود در صف؟
lچگونه می توان از صف در زمانبندی برنامه ها استفاده نمود ؟(مثال ۳-۲)
lروشی برای جلوگیری از اتلاف حافظه.
l
انواع:
۳٫صف حلقوی