دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 72 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 84 |
لا الا ا. . . ، محمد رسول ا. . .
2- اعتقاد به قرآن، خطاب به رسول گرامی اسلام و معجره ایشان و تمسک به آن شرط وارستگی است.
3- اعتقاد به فرشتگان:
فرشتگان برای بخشش افراد نزد خداوند وساطت مینمایند (سوره مؤمن آیات 9-7، سوره شوری آیه 3)
هشت فرشته حاملان عرش الهی میباشند (سوره حاقه آیه 17) نوزده فرشته نگهبان دوزخ هستند (سوره مدثر آیه 30)
جبرئیل فرشته اعظم خدواند است. (سوره بقره آیه 91، سوره نحل آیه 104، سوره نجم آیات 6-5)
جبرئیل به نام روح القدس نیز خوانده میشود. (سوره بقره آیه 81)
جن و جنیان نیز موجوداتی از جنس روح هستند که در حد فاصل انسان و فرشته قرار دارند آنها نیز خوب و بد دارند (سوره هود آیه 120، سوره جن آیه 11) سپس خدا آسمانها را شکافت، و فرشتگان گوناگون، آنرا انباشت، آنها به خدا سجده می کنند، عبادت می کنند ذکر خدا میگویند و خسته نمیشوند. دستهای از فرشتگان، امناء وحی و سخنگویان خدا، برای پیامبران هستند.
گروهی دیگر، نگهبانان بندگان خدا و دربانیان بهشت هستند.
گروهی هم در روی زمین استوارند. در کنار پایههای عرض خدا در حالی، که سر به زیراند، و بالهای خویش را دور خود گرفتهاند ایستادهاند. (زمانی، مصطفی 1375 ص 18)
4- اعتقاد به انبیاء الهی:
اولین پیامبر الهی آدام است. پس از اینکه خداوند جان آدم را گرفت زمین را خالی از پیامبر نگذاشت تا مردم را براه خدا با کوشش فراوان رهبری کنند، و میان معرفت خدا و ملت ارتباط برقرار سازند. خدا بوسیله پیامبران خود که بهترین سخنگویان و حافظان امانتهای رسالت بودند، در هر قرنی با ملت خود عهد و پیمان را ادامه داده، تا رسالت به پیامبر ما محمد صلی علیه و اله ختم گردید، و رسالت اعلام خطر و اتمام حجت به پایان رسید.
خدا در هیچ عصری مردم را بدون پیامبر، کتاب آسمانی و رهبر مورد نیاز، نگذاشته است. پیامبرانی را فرستاد که محدود بودن تعداد خود و پیروانشان، از افزون بودن مخالفین آنان، مانعی از انجام رسالت نبود. هر پیامبری چه پیامبرانی که در اوائل تاریخ مبعوث شدهاند، یا پیامبرانی که اواخر آمدهاند. همه مشخصات پیغمبر بعد از خود را بیان می کردهاند.
5- اعتقاد به معاد، روز جزا، بهشت و دوزخ:
در پایان جهان، روز بعثت اخروی تمام مردگان مبعوث خواهند شد (سوره ق- آیه 41)
] در صور دمیده خواهد شد که ناگاه ایشان از گورها به سوی پروردگار خویش شتابان حرکت می کنند.[ (سوره یس آیه 51)
] آنگاه که برنامه تنظیم شده جهان به پایان رسید، و مقدرات موجودات انجام یافت و باقیمانده مردم هم جان دادند، و دستور خدا درباره قیامت صادر گردید. آسمان را حرکت می دهد و می شکافد، زمین را منقلب و متزلزل میگرداند، کوهها را از ریشه درمیآورد. . . خدا مردگان را که در زمین بودهاند و پوسیدهاند از زمین بیرون میریزد. ، سپس آنان را برای بازجوئی از کارهای پنهانی و نهانی دنیا بسته بندی می کند. دستهای را در آسایش و نعمت قرار می دهد، بندگانی که اعمال خود را در دنیا انجام دادهاند، در کنار رحمت خدا ثواب می برند، در بهشت جاویدانند و دستهی دیگر را تحت فشار انتقام، که معصیتکارانند و در بدترین مکانها و آتش دوزخ جای داده میشوند.[ (زمانی 1375)
6- امامت: یا ایهاالذین آمنو اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم.
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خداوند و رسول او اطلاعات کنید و نیز از کسانی که از طرف آنها برای این امر تعیین شدهاند نیز اطاعت کنید. خلافت و امامت طلوع کرد برقی جهید و درخشندهای آشکار شد، انحرافی برطرف گردید و خدا جمعیت دیگری را جایگزین جمعیت دیگر کرد، قدرت از دست یکی گرفته و به دیگری داده شد. ما همانند کسیکه در قحطی قرار گرفته منتظر باران است در انتظار تغییر خلافت بودیم. رهبران نمایندگان خدا در میان خلق و آگاه از وضع مردم و حاکم بر آنها هستند. کسی وارد بهشت نمی شود مگر اینکه رهبران و امامان را بشناسد و آنان هم افراد را بشناسند. و کسیکه آنان را نشناسد و امامان هم او را نشناسند بطور حتم وارد آتش می گردد. (زمانی، مصطفی 1375 ص 352)
سوگند به آن خدائی که دانه را میشکافد و جانداران را می آفریند، اگر وضع حاضر نبود و اگر آماده شده یاور، و فشار جمعیت که تکلیف را تعیین می کند، نبود و اگر خدا از دانشمندان پیمان نگرفته بود که در برابر عوارض شکمبارگی و گرسنگی بیچارهگان نباید آرام بگیرند. من افسار مرکب خلافت را روی شانهاش می انداختم و کنار میرفتم و با همان ظرفی که درخت خلافت را اول آب دادم و خانه نشستم، اکنون نیز آب می دادم و بخوبی درک می کردید که این دنیای شما در نظر من بیارزشتر از بی است، که به هنگام عطسه بز بیرون می آید . (پیشین) آگاه باشید که آل محمد (ص) مثل ستارگان آسمان هستند، آنگاه که یکی از آنها خاموش شد، ستاره دیگری آشکار می گردد. گویا نعمتهای خدا در میان شما کامل شده و آنچه را آرزو دارید خدا به شما نشان خواهد داد . (پیشین)
مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان عبارتند از:
1- نماز:
قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار میدهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش میرسد. قرآن از پیروانش می خواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند. در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر، و نماز عشا پس از ادای نماز مغرب (سوره هود آیه 116 سوره بنی اسرائیل آیات 81-80، سوره طه آیه 130، سوره روم آیات 17- 16، سوره ق آیات 39-38) نماز همواره در جهت مسجد مقدس مکه، که قبله گاه مسلمین است و خانه توحید کعبه، که توسط حضرت ابراهیم ساخته شد، خوانده می شود. خواندن نماز در مساجد به صورت جماعت فضیلت بیشتری دارد. اولین مسجد توسط رسول گرامی اسلام در شهر مدینه ساخته شده و مهمترین مرکز عبادی، سیاسی مسلمانان بشمار آمد. از آن پس با گسترش دین اسلام، در هر جائی از مناطق مسلمان نشین، شهری و روستائی ساختن مسجد معمول گردید، و در حال حاضر نیز مساجد از اماکن مذهبی و مقدس مسلمانان بشمار میآید.
2- روزه گرفتن در طول روزهای ماه رمضان:
«ای مؤمنین، تکلیف روزه بر شما نوشته شد و واجب گردید، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب گردیده بود. در ماه رمضان. . . . پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید روزه بگیرد. . . . بخورید و بیاشامید تا لحظهای که پدیدار شود رشته سپیدی در سیاهی شب . . . از آن زمان تا فرا رسیدن شب روزه بدارید» سوره بقره آیات 187-181)
البته روزهای دیگری هم هستند، که جنبه تکلیف و اجبار ندارند و هر فرد مسلمان جهت بردن اجر و ثواب روزه داری می کنند. همانگونه که خود حضرت محمد (ص) غالباً در روزهای دیگری از ماه هم روزه می گرفت. حدیثی از پیامبر نقل شده است: «در هر کار خوبی که کسی انجام دهد بین ده تا هفتصد برابر پاداش مقرر گردیده است، اما ثواب روزه داشتن بی از این حرفهاست»
3- سفر به مکه (حج):
در میان مردم حجم را اعلام نمای، بگذار که آنها پای پیاده و یا سوار بر هر شتری لاغر، از جانب هر دره ژرف به حج یایند» سوره حج آیه 28) از تکالیف خدا بر مردم یکی هم حج بیتا . . . الحرام است، برای هر کسی که بتواند این کار را به نحوی انجم دهد. سوره آل عمران آیه 97) بنابراین بر هر مسلمان مستطیع که از نظر مالی و جسمی توانائی دارد واجب است، در طول زندگی خود یکبار به خانه خدا و مکه مشرف شود، تا خانه کعبه را طواف نموده و مناسک دیگر حج، مانند، بستن احرام، سعی و صفا و مروه، صحرای منا و عرفات، رجم شیطان، قربانی، تقصیر و . . . بجا آورند.
]حدا حجم و زیارت خانه محترم خود را، که آن را قبله مردم قرار داد، برای شما واج گردانیده است. خدا حجم را علامت تواضع مردم و عظمت خدا و اعتراف ملت به این عظمت قرار داد. خدای عزیز مسجد الحرام را پرچم اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد ، و احترام آنرا واجب و زیارتش را فرض قرار داد ، و دستور داد به سوی آ کوچ کنید. «زمانی 1375 ص 26»
4- صدقات:
این تکلیفی است، که به روشنی در مورد مسلمانان با ایمان و معتقد وضع گردیده است. (سوره بقره آیه 40، سوره تغابن آیه 16، سوره بینة آیه 4) قبول اسلام بطور مسلم شامل پرداخت، این مالیات اسلامی است. (سوره توبه آیات 11-5)
«هنگامی که در جنگ غنیمتی بدست آوردید، بدانید که یک پنجم آن برای خدا و رسول و نزدیکان، یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان می باشد.» (سوره انفال آیه 41) بنابراین صدقات، همان مالیات برای حمایت و تقویت از دولت میباشد، که به مصرف هزینههای مؤسسات مذهبی، و نگهداری از فقراء و بینوایان و غیره می رسد. و علاوه بر آن هزینه سایر فعالیتهای دولتی نیز تأمین میشود.
اماکن مقدس مسلمانان:
بیتالحرام کعبه معظمه در شهر مکه ، قبله گاه مسلمین، مقدسترین و مبارکترین مکان مورد احترام و تقدیس مسلمانان جهان میباشد. هر ساله میلیونها مسلمان از اطراف و اکناف جهان از کشورهای مختلف در صفوفی فشرده به زیارت خانه خدا میشنابند. و اجتماع میلیونی آنها عظمت و شکوه اسلام و مسلمین را، متجلی میسازد.
مدینه النبی اولین شهر مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان است. مدفن رسول گرامی اسلام با گنبد خضرای آن، و قبرستان بقیع و آرامگاه امامان شیعه و دیگر صحابه و مهاجرین و انصار رسول گرامی اسلام، در آن واقع شده است، که مورد زیارت میلیونی مسلمانان، در موسم حج تمتع و عمره، می باشد. بیت المقدس قبله گاه نخستین مسلمین می باشد و مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، جهان است. شهرهای مقدس نجف، کربلا، کاظمین، سامرا در عراق و مشهد مقدس و شهر قم در ایران، که سالیانه میلیونها مسلمان و شیعه ، برای عرض ارادت به خاندان نبوت و عصمت و طهارت، برای زیارت امامان معصوم خویش، به این شهرها سفر میکنند.
د- تصوف و عرفان (میستی سزم- Mrsticism)
مذهب عرفان «میستی سزم»که در فرهنگ اسلامی به عنوان تصوف نیز خوانده می شود، بر خلاف نظر اغلب متکلمان، که آن را وابسته به ادیان بزرگ و غیره مستقل دانستهاند، مکتب و نحلهای است، مستقل که دارای اساس ویژه و جهان بینی خاصی است، که با گونه و اساس ادیان بزرگ یک خدائی فرق و تباین دارد، و از نظر طرز بینش دینی و توجیه الهیات، به عنوان یک فلسفه ذوقی و نه مذهبی یک مرحله بازتر و آزادتر می باشد.
مذهب عرفان، که اساس بینش و شناخت را ذوقی و از راه تزکیه و اشراق قلبی می داند، در هر محیط دینی تقریباً سعی می کند، به رنگ و صیغهای محیطی جلوه نماید. از این جهت تصوف اسلامی، در محیط تسنن به رنگ تسنن و در محیط تشیع، به شیوه تشیع ظاهر شده است. هم چنین در محیط مسیحی به صورت رهبانیت و در محیط هندی به شکل «جینیزم» یعنی مذهب ریاضت، و در محیط یونانی قدیم به صورت «گنوستی» عرض اندام کرده است. روی این اصل مکتب عرفان در محیطهای مخلتف فرهنگی و جوامع متفاوت فلسفی و دینی دارای گونهها و شیوههای متفاوت و گوناگون شده در بعضی خصوصیات ظاهری با هم جدائی یافتهاند «یوسف فضائی – 1356 ص 43»
طریقههای عرفان، اگر چه بر مبنای یک خدائی و توحید نهاده شدهاند، اما عرفا در عرفان خدا را مانند موحدان ادیان بزرگ، دارای شخصیتی معین و صفاتی مشخص، که صفات ثبوتی و سلبی داشته باشد نمیشناسند، بلکه او را وجود مطلق و حقیقت کلی در جهان می دانند، که با موجودات و مخلوقات جهان از نظر، مفهوم و جود مساوی است. یعنی به عقیده عارفان مکتب عرفان، وجود همه موجودات و مخلوقات، از وجود کلی و حقیقی خدا نشأت گرفته و جدا شدهاند. از این نظر، موجودات با خدا از نظر وجود- نه ماهیت- وحدت و پیوستگی ناگسستنی دارند، و به قول عارفان هند، خدا و یا آن حقیقت کلی مکتب عرفان بنام برهمن روح جهان است، چنانکه آتمن روح و حقیقت در بدن انسان است. نظر و عقیده عرفا دربارهی توجیه مفهوم خدای عرفان بسیار جالب و لطیف است. او را بالاتر ا آن خصوصیات و صفات شبه جسمانی میدانند، که موحدان ادیان مرحلهی قبلی در ادیان بزرگ برای او قائلند به عقیده پیروان مکتب عرفان چه در ادیان هندی و چه در مسیحیت و اسلام همه اشیاء به اندازه استحقاق خود، بهرهای از وجود مطلق و باصطلاح از فیض مسدام خدای مکتب عرفان دارا هستند. در طریقهی عرفان، عقیده بر این است که، انسان دارای جوهر و روحی است از روح کلی خداند، که به علت مقید شدن به جسم و خصوصیات جسمانی در بدن،
از اصل و منشأ خود، که خدا باشد، دور افتاده و تنزل کرده است و گرفتار علائق مادی گشته است. از این رو، در مکتب تصوف و عرفان در اسلام، و مکاتب دیگر عرفان جهان، هر سالک طریقهای عرفان باید بکوشد به وسیلهی طی منازل و مقامات عرفانی، که آمیخته به آداب و مناسک ریاضت و تزکیه و تخلیه نفس است، روح خود را از علائق مادی و تمایلات حیوانی خلاص و رها نماید، تا بتواند دوباره به اصل و منشأ خود، یعنی خدا و حقیقت مطلق برسد. «پیشین»
در عرفان هندی در دین هندوی قدیم، خدا را به عنوان روح کلی جهان، و بنام برهمن و روح جزئی انسان را بنام «آتمن» خواندهاند هدف اصلی عارف هندی در مذهب قدیم هندو اینست که، از راه ریاضت و ترک دنیا آتمن را به برهمن متصل گردانند.. یعنی روح انسانی را به روح جهانی برسانند. در دین بودائی ، که در قرن ششم پیش از میلاد به وسیله بودا تشریع شده است، عارفان آن حقیقت کلی و روح جهانی (خدا) را بنام نیروانا خواندهاند. نیروانا همان است که ، عارفان مناطق قدیم شرقی ایران اسلامی، مانند با یزید و ابوسعید ابی الخیر، آن را به عنوان مقام و متربهی «فنا» نامیدهاند. (جان، ناس، 1344، ص 102)
بعضی از دین شناسان گفتهاند: عقیدهی اینکه روح انسان از منشاء اصلی جدا شده و تنزل کرده، و باید از راه تزکیه و تجلیهی نفس دوباره به مبدأ اصلی متصل شود، از عقیدهی «گنوستی سزم» مکتب فلسفی نو افلاطونی مدرسهی عرفان، اسکندریه یوننی در عرفان اسلامی نفوذ و سرایت کرده است. پیشوای فلسفهی عرفانی نوافلاطونی در اسکندریه «فلوطین» بوده است. (یوسف فضائی، 1356 ص 46)
«آئین قربانی»
قربانی در اصطلاح کلی در علوم ادیان، گرفتن زندگی موجود زنده است اعم از انسان، حیوان یا نبات، از راه کشتن، سوزاندن، دفن کردن یا خوردن، به منظور تقرب به خدایان و جلب نظر آنان لفظ قربانی در عربی که مأخوذ از ریشه قرب به معنی نزدیکی است، میرساند که در همه قربانیها نزدیکی جستن به خدایان یا قوای طبیعی مورد نظر بوده است.
قصد از قربانی یا تقرب به خدایان، گاه این بوده است که از راه قربانی و تقدیس شی قربانی شده، از نیروی خدایی بهرور شود. و انسان در نتیجه خوردن آن این قدرت خدائی را به جسم انتقال دهد. و گاه این بوده است که ضعف بشری را برطرف سازد و بسیاری از اقوام چیزی را که بدین منظور قربانی میکردند، دست نمی زدند و آنرا به دور می انداختند. در حال حاضر نیز قربانی به قصد و نیت باطنی افراد در اهداف مختلف به منظورهای مختلف صورت میگیرد.
اقسام قربانی:
قربانی را می توان بر حسب موضوع قربانی و کیفیت و مقاصد آن به اقسام گوناگون قربانی خونی و غیرخونی تقسیم کرد.
1- قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بر، قوچ، گاو ، گوسفند و شتر و انواع پرندگان می باشد در نزد ادیان ابتدائی و قدیمی و باستان بزرگترین رقم قربانی را قربانی انسانی در برداشت . ولی مطابق روایات تورات و اسلام حضرت ابراهیم (ع) در اقدام اساسی خود، اعلام حرمت و قباحت قربان کردن انسان بود، که در آن زمان میان اقوام مختلف برای خدایان رواج داشته است. ابراهیم (ع) برای منسوخ کردن آن رسم ناروا، مطابق روایات تورات و اسلام به قوم خود گفت که خدا فرمان میدهد یگانه پسرش را برای خدا قربان کند و مدت سه روز آن موضوع را تکرار نمود. پس از آنکه احساسات پیروان خود را برای آن عمل برانگیخت روز سوم پسر خود (مطبق روایات تورات اسحاق و در روایات اسلام اسماعیل) را در جای معینی آماده قربان کردن نمود. در آن وقت گوسفندی از پشت سنگها نمایان گشت و از سوی خدا ندا رسید که خدا قربانی کردن انسان را دوست ندارد. و این دستور یعنی نارضائی خدا از قربان کردن انسان باعث شد که رفته رفته آن رسم متروک و منسوخ گردد، و بجای آن قربانی کردن حیوان معمول شود.
2- قربانی غیر خونی شامل آب، شیر، عسل، روغنهای نباتی و حیوانی، شراب و آبجو بوده است.
3- هدیه و قربانی گیاهان شامل سبزیجات، میوهها، دانهها و گلها بود.
اشکال قربانی:
قربانی، گاه از راه ریختن خون یا شراب یا ب یا نثار میوه و سبزی و گل است یا از راه سوزاندن آن ، یا از راه دفن آن.
سوزاندن قربانی در میان یهودیان قدیم و یونانیان و کنعانیان و هندوان معمول بود. شاید هدف از قربانی آن بوده است که بوی سوختگی و دود آن به مشام خدایان که مقر آنان آسمان پنداشته میشده برسد. دفن قربانی برای جلب نظر و تقرب به خدایان زیرزمینی بوده است که چنین رسمی در میان اکثر، مردم جهان باستان رواج داشته است که اندیشه دوزخ واقع در زیرزمین از این باور پیدائی یافته است.
آئین قربانی در ایران:
عقاید دینی ایرانیان در هزارة پنجم قبل از میلاد، وجه مشابهت بسیاری با مردمان دیگر نقاط جهان داشت که پیش از تاریخی میزیستند. اطلاعات امروزی ما در بارةباورهای دینی مردمان یاد شده از یافتههایی حاصل می شود که از گورهای آنان به دست آمده است و آنان بر این اعتقاد بودند که آدمی پس از مرگ همچنان به زنگی به شکل و هیئتی دیگر ادامه می دهد. به همین سبب گور مردگان خویش را هم چون مصریان و بابلیان از خوردنیها و نوشیدنیها و پوشیدنیها و وسایل جنگی آکنده میساختند.
آنان مردگان خود را در بلندیدها به خاک میسپردند و برای جلب نظر و عطوفت خدایان، قربانیهای بسیار قدیم می داشتند و برای این منظور قربانگاههای با شکوهی بر پا داشته بودند که به آنها زیگورات گفته میشود که یکی از بزرگترین زیگوراتهای دوره پیش از آریایی در ایران در خوزستان (چغازنبیل) از زیر خاک بیرون آورده شده است که متعلق به قوم عیلام بوده است. (اعظم زاده رضا، 1384)
آئین قربانی در جامعه ما اکنون بر اساس دین اسلام و تحت تأثیر آن صورت میگیرد. در جامعه کنونی قربانی از شکل ریختن خون از نوع قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بز، گوسفند، گاو، شتر، قوچ و انواع پرندگان می باشد. در حال حاضر بزرگترین آئین قربانی در موسم حجم روز عید قربان صورت میگیرد و به تبع آن حجاج و دیگر افراد جامعه ما در این روز مراسم قربانی از نوع خونی، حیوانات بخصوص گوسفند و غیره را ذبح میکنند. و میان خود و دیگران تقسیم و پخش می کنند. علاوه بر آن ر مناسبتهای مختلف ، عروسیها ، ورود عروس به خانه داماد، بازگشت مسافر به خانه، خرید وسیله نقلیه یا ساختمان، بازدهی زیادی محصول کشاورزی، داشتن نذر، در اماکن مقدس ، یا ایام مذهبی ، و غیره ما شاهد انجام قربانی از سوی مردم در جامعه هستیم.
دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 131 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
تاریخ تشیع در مکه، مدینه و . . .
تالیف : مارکو سَلَتی (MARCO SALATI)/ رسول جعفریان
حمله سلطان سلیم به ممالیک در سال 7 ـ 1516، شریف مکه را بر آن داشت تا تسلط دولت عثمانی بر سرزمین حجاز را به رسمیت بشناسد. اندکی بعد، فتح نخست بغداد (در سال 1534) و بصره (به سال 1536) سبب شد تا دولت عثمانی در قلب سرزمین های کهن اسلامی حضور یابد.
در چشم مردمان عرب، سلیم و جانشینان او سلطان الروم بودند، اما این روشن بود که آنچه امپراطوری عثمانی به دست آورد، تنها یک توسعه جغرافیایی نبود، بلکه صرف نظر از تمایلات و باور مذهبی اجداد سلطان سلیم، بعد سیاسی و مذهبی پیدا کرده بود.
اکنون قیافه دولت عثمانی با مسؤولیت سنگینی جلوه می کرد. موقعیت به دست آمده جدید، دستیابی به مقام «خادم الحرمین»ی; یعنی عنوان متظاهرانه ای بود که از ممالیک خلع شده به ارث رسیده بود و به دلیل داشتن ادعای «خلیفة المسلمین»، نخستین وظیفه این دولت حمایت و حفاظت از دو شهر مکه و مدینه، فراهم کردن وسائل نگهداری و تأمین آسایش آن دو شهر، ایجاد نظمی مطمئن و امنیت سالانه برای حاجیان، دفاع از مذهب و عقیده و حفظ وحدت مؤمنان بود.
در اصل، با توجه به وظایف رسمی یک حاکم عادل، هیچ چیز تازه ای رخ نداده بود. تنها پس از شکست دولت ممالیک و پیوستن آخرین سلسله ترکمان در آناتولی شرقی، مقابله با دولت صفوی که مدعی تسلط بر دارالاسلام در محدوده حق خود بود، مطرح شده بود.1
روی کار آمدن سلطان سلیم اول، کسی که خطر بزرگ قزلباشان را در نخستین روزهای پیش از روی کار آمدنش درک می کرد، به عنوان یک نقطه عطف در حیات مذهبی و سیاسی امپراطوری عثمانی شناخته می شود.2 او و جانشینانش با حمایت سرسختانه از تسنن و پس از آن، حمایت های دینی از نهادها و تأسیسات مذهبی، توانستند بمانند و پس از شکست تهدید قزلباشان صفوی، تمامیت ارضی خود را حفظ کنند. با این حال، طبیعت ناهمگون امپراطوری که از زمان تأسیس، شاهد همزیستی گروه های شیعه و سنی، بلکه بالاتر، بدعتگرا بود، همچنان حفظ شد.
این تصور خطاست که گفته شود پس از تصرف ممالک تحت سلطه ممالیک، نوعی همگونی مذهبی به وجود آمد، به عکس، به جز یک استثنای برجسته مانند مصر، این امر (ناهمگونی) با تبلیغات شدیدتر صفویان دنبال شد، به طوری که صفویه با رد کردن عقاید افراطی و پذیرفتن نوعی تشیع معتدل و میانه رو، امید کسب هواداری جوامع کوچک اما ریشه داری را داشتند که در سراسر سرزمین های عربی امپراطوری پراکنده بودند.
یک نگاه سریع به نقشه مذهبی ِ امپراطوری ِ توسعه یافته، خود گویای این واقعیت است که مذهب شیعه امامی تا حدود زیادی در عراق، بحرین، شرق جزیرة العرب، یمن، حجاز، لبنان، سوریه و نیز میان اکثریت شهرهای مرکزی مانند بغداد، بصره، و شهرهای مقدس عراق، و همچنین حلب، دمشق، صیدا، مرسا و بالأخره دو شهر مقدس مکه و مدینه حضور داشته است.
این مقاله تحقیقی ِ عمیق، درباره «اوضاع تشیّع در امپراطوری عثمانی» نیست، بلکه امید آن، تنها مشارکت در بررسی تاریخ تشیع در قلمرو عثمانی در قالب بررسی پنج مورداست که اولا نمونه برخورد دولت عثمانی است باتشیع وثانیا نمودار وضعیت و گرایش های جوامع شیعی است که تحت سیطره حکومت سنی ها زندگی می کنند; مکه و مدینه، جبل عامل، حلب و دمشق.
تشیع در مکه و مدینه
حضور تشیع یا هواداری از علی(علیه السلام) به صورت فردی یا خاندانی در مکه، و نیز به صورت عناصر محلی یا مهاجر از نقاط دیگر، به طور جدی با تاریخ این شهر به نخستین روزهای حضور اسلام در آن باز می گردد. ظهور سلسله خودمختارِ محلیِ خاندانِ شیعی بنی الحسن، به روشنی از موقعیت بالا و ماهیت این حضور خبر می دهد.
مسأله ای که برای مدتی طولانی مورد غفلت بوده، موضع گرایش های شیعی سه سلسله از شرفا است که یکی پس از دیگری از قرن دهم به بعد حاکم بر مکه شدند; جعفری ها، هواشم و بنو قتاده; مسأله ای که اخیراً دریک مقاله عالی توسط R. Mortel مورد بررسی قرار گرفته است.3
وی در پرتو منابع اهل سنت، به روشنی نشان داده است که شرفای مکه به طور رسمی، از تشیعِ به صورت نوع میانه رو زیدی آن، دست کم تا اوایل قرن پانزدهم (میلادی) حمایت می کرده اند. سنی ها به طور غالب، شرفایِ مکّی ِ حامی ِ زیدیان و امام زیدی را که اجازه می یافت در مسجد اعظم (مسجدالحرام) بر مذهب خود نماز بگزارد، سرزنش می کردند. به دیده آنها، مکه محل تجمع بدعتگران یا مجمع الروافض شده بود!
مارتل خاطر نشان کرده است که در قرن پانزدهم، تا اندازه ای به دلیل فشار ممالیک، شرفای مکه به تدریج با روی آوردن به تسنن شافعی، اقدام به قطع پیوند خود با زیدیه نمودند. این واقعیت که شماری از آنها زیر نظر دانشمندان سنی به تعلیم حدیث پرداخته و اجازه از آنها دریافت داشتند، از دید مارتل، به معنای شاهدی قطعی بر تغییر رویه مذهبی شرفای مکه می باشد.4 به باور من، باید در این مسأله احتیاط بیشتری شود; زیرا ما از منابع شیعی در می یابیم که چگونه برخی از دانشمندان شیعی به تعلیم حدیث نزد عالمان سنی پرداخته و از آنها اجازه دریافت می داشته اند; گرچه همین منابع تغییر مذهب شرفا را یادآور می شوند که البته در آغاز دوره عثمانی رخ داده و نیز این که این تنها راه حفظ خودمختاری آنها و حفظ قدرت واقعی آنها بر حجاز بوده است.5
افزون بر حضور مستمر نیروهای منظم مستقر در جده و مکه تحت فرماندهی سنجق بیک و اهمیت جدیدی که به منصب قاضی حنفی داده شد، آمدن عثمانی ها به شهر نیز کوشش های واکنش گرایانه ضد صفوی را به شهر مکه آورد (و جو ضد صفوی را به ایجاد کرد.) ترس از جاسوسان صفوی کاملا محسوس بود، به طوری که منجر به بسته شدن دوره ای و نوبتی راه بیابانی حج، بصره، لحسا، جزیره، به ویژه در طی سال های 1555 تا 1591 شد.6
این وضعیت در سال های 1047 / 1638 به اوج خود رسید، زمانی که فرمان اخراج همه زائران ایران از مکه و ممانعت از انجام حج توسط آنها در سالهای آتی، توسط سلطان مراد چهارم صادر شد.7 گرچه وقایع بعدی نشان می دهد که این فرمان چندان جدی گرفته نشد و حجاج ایرانی همانند دیگران، همچنان به حج می آمدند. در واقع شرفای مکه، دلایل فراوانی برای اجازه دادن به حجاج ایرانی برای آمدن به حج و داشتن روابط خوب با صفویه، داشتند. آنها به عنوان اعقاب پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مورد احترام و ستایش تمامی مؤمنان شیعه تحت حاکمیت صفویان بودند. اشخاص بلند پایه درباری، مقامات مذهبی و ثروتمندان افراد دست و دلبازی بودند که بخشش هایی در قالب هبه یا وقف داشتند. با این وصف، حضور حسن بن عجلان حسنی به عنوان یکی از شرفای مکه در دربار شاه عباس، تعجب انگیز نخواهد بود.8 به هر روی، ما باید به خاطر بسپاریم که حج، نقش مهمی را در اقتصاد حساس مکه در زمینه تجارت بر عهده داشت و ممانعت از آمدن تاجران ایرانی، بر روی درآمد کسان زیادی که در این موقعیت به تجارت مشغول بودند، تأثیر می گذاشت.
به هر حال تشیع در مکه فعال بود، حتّی به نظر می رسد که گاه در پوشش تسنن به فعالیت می پرداختند. به عنوان مثال می توان به خاندان طبری اشاره کرد که اینان از سادات حسینی بودند و در میان آنها، فقیه، امام، شاعر و مورخ وجود داشت. آنها تا اواسط قرن دوازدهم از طبرستان به مکه آمده و در این دیار اقامت گزیدند. همین طور آنها در قرن سیزدهم توانستند با حمایت شرفای مکه، نظارت بر پست مذهبی مهمی; مانند امامت مقام ابراهیم و در نتیجه منصب مفتی شافعی را به دست آورند.9 این درست است که اعضای این خانواده در منابع به عنوان دانشمندان سنی اصیل یاد و معرفی شده اند،10 اما گفته شده که یکی از آنها با نام سید عبدالله بن محمد طبری (م بعد از 1044 / 1635) نسخه ای از یک کتاب برقی (م بعد از 183 / 799) دانشمند شیعی را که در باره احادیث اهل بیت(علیهم السلام)بوده کتابت کرده که این خود پرسش ها و تردیدهایی را در باره مذهب واقعی آنها مطرح می کند.11
مورد مشابه وضعیت احمدبن فضل بن محمد باکثیر مکی (م 1047 / 38ـ1637) شاعر و منجم است. او در حمایت شریف مکه درآمد تا آنجا که کتاب «وسیلة المآل فی مناقب الال»* را به او اهدا کرد. وی در مقدمه کتابش خاطر نشان می کند که از خدا به سبب اعطای محبت اهل بیت، که شایسته آن هستند، سپاسگزار است. این چیزی است که در منابع شیعه برادر به حساب آوردن او به عنوان یک پیرو مخلص علی(علیه السلام)، علی رغم وابستگی ظاهریش به مذهب شافعی، کافی است.12
* ـ شرح حال وی در سلافة العصر ص 204 آمده است. وی این کتاب را در سال 1027 تألیف کرده که عنوان کتاب ماده تاریخ آن است.
نکـ : ذریعه، ج 25، ص 83
به هر روی، چنین به نظر می رسد که تشیع از بیرون وارد مکه شده است. اگر شیعیان ایرانی، در مواقعی، در ورود به مکه مشکل داشتند، شیعیان ساکن مناطق عربی چنین مشکلی را نداشتند. دلایل آنها برای آمدن به مکه عبارت بود از انجام فریضه حج، تجارت، زندگی در کنار خانه خدا در پرهیز از مسائل دنیوی، و یا به عکس برخورداری از بذل و بخشش شرفا، بسیاری از افراد یا خاندان های شیعه مذهب در طی قرن شانزدهم و هفدهم در مکه اقامت گزیدند. آنها به عنوان شاعر، مورخ و محدث شهرتی به دست آورده و با دانشمندان سنی درآمیختند، از آنها حدیث شنیدند و اجازه روایتی دریافت کردند. برخی از آنها نیز به کار تألیف کتاب های رجال یا حدیث مشغول شدند. همین شهرت بود که کسان دیگری را وا می داشت تا برای تحصیل نزد آنها بیایند.
آنها مدت زمانی در مکه می ماندند و برخی مواقع همانجا ازدواج می کردند و بعدها مکّه را به قصد مناطق دیگر; از جمله وطن خود، عراق، ایران یا هند، ترک می کردند.
در اینجا به بیان چند نمونه قابل توجه می پردازم.
داود الحکیم انطاکی (م 1008 / 1600 یا 1011 / 1603) یک طبیب مشهور با گرایش های صوفیانه، نزد یک دانشمند ایرانی و چند شیخ جبل عامل تحصیل کرد. او گفته است که مراسم حج را با شهید ثانی انجام داده و سپس در قاهره سکونت گزیده است. شهرت وی به عنوان طبیب سبب رنجش علمای محلی از وی شد که او را به روافضی گری متهم کردند. وی به مکه گریخت و از حمایت شریف حسن بن ابی نُمَیّ برخوردار شد. 13
سید عبدالرحیم بن عبدالله بن پادشاه الحسینی (متولد نیمه نخست قرن هفدهم) به مکه آمد و با تألیف کتاب «تحفة النجباء فی مناقب آل العباء» محبتِ شریف مکه را به خود جلب کرد، کتابی که وی در آن با زیرکی خاص، بسیاری از احادیث سنی و شیعی، در فضائل اهل بیت را فراهم آورد.14
میرزا محمد بن علی استرآبادی (م 1028 / 1619) دانشمند برجسته شیعی، که نامش در منابع سنی هم آمده، بیشتر سال های عمر خویش را در مکه گذراند و در همانجا سه کتاب مشهورش را در رجال [رجال کبیر، متوسط و صغیر] به نگارش درآورد. 15 یکی از شاگردان وی، عالم شیعی دیگری است از استرآباد، با نام محمد امین بن محمد شریف (م1033 / 1424) که در مکه زندگی می کرد و در همانجا بود که حمله سخت خود را نسبت به مکتب اصولی آغاز کرد، مکتبی که اکثریت علما و فقهای امامی از آن حمایت می کردند.16
آموزه های وی مورد حمله شدید نورالدین علی بن علی بن ابوالحسن شامی (م1068 / 1658) قرار گرفت. وی در اصل از ساکنان جبل عامل و مادرش همسر شهید ثانی بود. وی پیش از آن که به مکه برود، روزگار درازی را در دمشق به تحصیل نزد دو عالم سنی گذراند. یکی مورخ دمشقی حسن بورینی (م 1024 / 1614) و دیگری مفتی شافعی حلب عمر العرضی (م 1024 / 1614). 17 از پنج فرزند وی، زین العابدین (م 1073 / 1662) و علی (م 1119 / 1717) در مکه سکونت گزیدند و از احترام و محبت شریف مکه برخوردار بودند. جمال الدین (م 1098 / 1687) به هند رفت، حیدر به اصفهان، و ابوالحسن به دمشق. برخی از نوادگان آنها را تا قرن هیجدهم در مکه می شناسیم.18
به هر روی، احساسات خصمانه ای در آنجا بود که گاه خود را نشان می داد. سید زین العابدین بن نورالدین بن امیرمراد حسینی کاشانی، زمانی دراز در مکه اقامت داشت. او از شاگردان محمد امین استرآبادی بود و میانه سال های 1041 / 1632 تا 1050 / 1641) کشته شد، گرچه جزئیات مرگ وی در ابهام ماند.19 زمانی که سیل سال 1039 / 1630 سبب خرابی مکه شد، و او نقشی اساسی در بازسازی آن عهده دار گردید، آن گونه که فخرکنان لقب مؤسس بیت الله الحرام را به خود مى دهد، گرفتار شهرت بدی شده بود.*
* ـ او این داستان را در کتاب مفرحة الانام خود بیان کرده است. نکـ : اعیان الشیعه، ج 7، صص 168 و 169 (محسن امین از این ادعای او که خود را مؤسس نامیده، سخت انتقاد می کند.) الامینی، شهداءالفضیله، بیروت، 1983، صص205ـ 186
در سال 1050 / 1648 برخی از مردم در حال طواف، حسین بن ابراهیم گیلانی تنکابنی، فیلسوف و عارف مکتب اشراقی را متهم کردند که شکم خود را به چهار رکن کعبه مالیده است. آنان به تصور آن که وی با مالیدن آلت تناسلی خود، قصد هتک حرمت کعبه را داشته، وی را به سختی کتک زدند. پس از آن وی مصمم شد تا مکه را به سوی مدینه ترک کند، اما هنوز به مدینه نرسیده بود که درگذشت و در نزدیکی قبر ابوذر غفاری مدفون شد. 20
بار دیگر در سال 1088 / 1678 گروهی از شیعیان ایرانی، توسط گروهیمردم خشمگین که به وسیله شریف برکات سوم و قاضی محمد میرزا تحریک شده بودند، به بهانه آن که کعبه را آلوده کرده اند، کشته شدند. در میان مقتولان، یکی هم سید محمد مؤمن بن دوست استرآبادی حسینی، شاگرد دیگر محمدامین استرآبادی بود که به خاطر پاکی و زندگی زاهدانه اش شهرت داشت. 21 خبر این واقعه به سرعت پخش شد و هر کسی که به عنوان شیعه شناخته می شد، در پناه شریف مکه در آمد.
دانشمند معروف محمد بن حسن حرّ عاملی 22 (م 1104 / 1693) که برای انجام سومین سفر حج خود در مکه بود، از ترس جانش در حمایت شریف درآمد.
سید موسی بن سلیمان به وی کمک کرد تا به یمن برود.(156) این اقدام، نشانی از هواداری طایفه بنوقتاده، از مذهب تشیع است. مهاجرت خاندان حسنی فضل الله از مکه به روستای عیناثا و یارون در جبل عامل، که ممکن است انگیزه این حادثه مصیبت بار باشد، به نظر می رسد که این فرض را تأیید می کند. 23
افزوده مترجم
مکه قرن دهم از مراکز اصلی شیعه بوده است. ابن حجر هیتمی در مقدمه کتاب «الصواعق المحرقه» نوشته است: دلیل نگارش این کتاب در ردّ شیعه، کثرت و فزونی شیعه در شهر مکه است.
نمونه های فراوانی از عالمان شیعه را می توان یافت که در این دوره در مکه سکونت داشته و در همانجا درگذشته اند.
شیخ احمد بن حسین نباطی (م 1079) در مکه نزد شیخ نورالدین عاملی درس خوانده است (ریاض 1 / 35). شیخ احمد بن محمد بن مکی شهیدی، چندین سال در مکه مجاور بوده است (1 / 67). افراد دیگر عبارتند از: شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانی (م 1088 یا 1091) در مکه بوده است (1 / 109). سیدجمال الدین بن نورالدین (1 / 115). شیخ حسین بن حسن عاملی ظهیری از شاگردان ملامحمد امین استرآبادی (2 / 44). شمس الدین حسین بن محمد شیرازی (از معاصران افندی) (2 / 83). حسین بن محمد علی نیشابوری مکی در سال 1061 اجازه ای برای محمد محسن بن اسماعیل اصفهانی در پشت نسخه ای از تهذیب الاحکام نوشته است. * وی متولد مکه بوده و تا پایان عمر همانجا سکونت داشته و اجازه ای در سال 1056 برای مولی نوروز علی تبریزی نوشته است. (ریاض 2 / 171). سید حیدر بن سیدعلی موسوی عاملی; شیخ حر در سال 1062 در مکه او را دیده و نوشته است که یکی دو سال بعد در همانجا درگذشت (امل الآمل، ج1، ص88). نمونه های دیگری هم وجود دارد که برخی را در مقالی دیگر آورده ایم.
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 8 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 14 |
تاریخ از دیدگاه قرآن
کلمه"تاریخ"بر وزن"تعریف"مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمانپدید آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستانشناسى و طبقات الارض نیز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن یعنى تاریخ نقلى است و تاریخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث کلى و جزئى، و نیز نقل آن و گفتگو پیرامون آن.
باید دانست که بشر از قدیمترین عهد زندگى و زمان وجودش در زمین به ضبط حوادثاهمیت مىداده، و تا آنجا که ما مىدانیم در هر عصرى از اعصار عدهاى دیگر همیا به ذهن مىسپردهاند، و یا یادداشت نموده و یا کتاب تالیف مىکردهاند، و عدهاى دیگر همآنچه را که آنان ضبط کرده بودند دستبه دست مىگرداندند، و پیوسته انسان در جهاتمختلف زندگى خود از تاریخ استفاده مىکرده، یا در طرز تشکیل اجتماع از تاریخ الگو برمىگزیده، و یا از سرگذشت گذشتگان عبرت مىگرفته، و یا داستانسرائى مىکرده، و یا با نقل آن شوخى و تفریح مىکرده، و یا در مسائل سیاسى، اقتصادى، صنعتى و یا غیر آن مورداستفاده قرار مىدادهاند.
لیکن فن تاریخ با این همه شرافت و منافع که دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز این به بعد هم خواهد بود، و این دو عامل تاریخ را از صحت طبع، و صدق بیان به سوى باطلو دروغ منحرف کرده است.
دو عامل مهم همواره در فن تاریخ دخالت کرده و موجب فساد و بى اعتباری آن گشتهاند
عامل اول: حکومتهاى خودکامهاى بوده که به حکم خودکامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چیزى که به نفعش تمام مىشد، اشاعه مىداده است، (هر چند دروغ محضمىبود)و هر چه را که به ضررش تمام مىشده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مىگرفتهاست، (هر چند که صدق محض مىبود)و یا آن را به صورتى اشاعه مىداد که باز به نفعشتمام شود، و این چیزى نیست که کسى در آن تردید داشته باشد(اصلا اقتضاى خودکامگىهمین است و همواره به چشم خود مىبینیم)که اینگونه حکومتها باطل و دروغ را به لباسحق و صدق در مىآورند، و به خورد مردم مىدهند علتش هم این است که انسان چه فرد فردشو چه مجتمعش، بر این فطرت مفطور شده و به هر جور که ممکن باشد منافع را به سوى خود جلبنموده، و ضررها را از خود دفع مىکند، و کسى که کمترین شعورى داشته باشد و بتواند اوضاعحاضر عصر خود را درک نموده و در تاریخ امتهاى گذشته و حتى امتهاى خیلى دور نظربیفکند، این حقیقت را مىبیند.
عامل دوم: متهم بودن بینندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاریخى، و نیز آنکسانى است که از ایشان نقل مىکنند، و یا در کتاب خود مىآورند، و چون ما مىدانیم کهاین دو طایفه، خالى از احساسات باطنى و یا تعصبهاى قومى نیستند، و در آنچه که تحملمىکنند و یا در باره آن داورى مىنمایند حب و بغض و یا تعصبهاى درونى را دخالتمىدهند، براى اینکه حاملین اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اینکه حکومت در اعصار ایشانحکومت دین بوده، و قهرا خود آنان متدین به یکى از ادیان و مذاهب بودهاند، و احساساتمذهبى و تعصبات قومى در ایشان شدید بوده، قهرا اخبار تاریخى آنان از آن جهت که یکحدى از آن به احکام دین بر مىخورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
همچنانکه امروزه به چشم خود مىبینیم احساسات و تعصبهاى شدیدى که مردم مادى نسبتبه آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و علیه دین و عقل دارند باعثشده که خبرنگاران امروزآن تعصبها را در اخبارى که مىدهند و یا مىنویسند دخالت دهند، همانطور که گذشتگاندر آنچه ضبط کرده و نقل نمودهاند، دخالت دادهاند.
کلمه"تاریخ"بر وزن"تعریف"مصدر و به معناى شناختن حوادث و علت و زمانپدید آمدن آن است، و اصطلاحا به معناى باستانشناسى و طبقات الارض نیز استعمال مىشود، و گفتار ما در معناى لغوى آن یعنى تاریخ نقلى است و تاریخ نقلى عبارت است از ضبطحوادث کلى و جزئى، و نیز نقل آن و گفتگو پیرامون آن.
باید دانست که بشر از قدیمترین عهد زندگى و زمان وجودش در زمین به ضبط حوادثاهمیت مىداده، و تا آنجا که ما مىدانیم در هر عصرى از اعصار عدهاى دیگر همیا به ذهن مىسپردهاند، و یا یادداشت نموده و یا کتاب تالیف مىکردهاند، و عدهاى دیگر همآنچه را که آنان ضبط کرده بودند دستبه دست مىگرداندند، و پیوسته انسان در جهاتمختلف زندگى خود از تاریخ استفاده مىکرده، یا در طرز تشکیل اجتماع از تاریخ الگو برمىگزیده، و یا از سرگذشت گذشتگان عبرت مىگرفته، و یا داستانسرائى مىکرده، و یا با نقل آن شوخى و تفریح مىکرده، و یا در مسائل سیاسى، اقتصادى، صنعتى و یا غیر آن مورداستفاده قرار مىدادهاند.
لیکن فن تاریخ با این همه شرافت و منافع که دارد، همواره ملعبه دو عامل فساد بوده، واز این به بعد هم خواهد بود، و این دو عامل تاریخ را از صحت طبع، و صدق بیان به سوى باطلو دروغ منحرف کرده است.
دو عامل مهم همواره در فن تاریخ دخالت کرده و موجب فساد و بى اعتباری آن گشتهاند
عامل اول: حکومتهاى خودکامهاى بوده که به حکم خودکامگى و داشتن قوه وقدرت، هر چیزى که به نفعش تمام مىشد، اشاعه مىداده است، (هر چند دروغ محضمىبود)و هر چه را که به ضررش تمام مىشده، با اعمال قدرت، جلوى اشاعه آن را مىگرفتهاست، (هر چند که صدق محض مىبود)و یا آن را به صورتى اشاعه مىداد که باز به نفعشتمام شود، و این چیزى نیست که کسى در آن تردید داشته باشد(اصلا اقتضاى خودکامگىهمین است و همواره به چشم خود مىبینیم)که اینگونه حکومتها باطل و دروغ را به لباسحق و صدق در مىآورند، و به خورد مردم مىدهند علتش هم این است که انسان چه فرد فردشو چه مجتمعش، بر این فطرت مفطور شده و به هر جور که ممکن باشد منافع را به سوى خود جلبنموده، و ضررها را از خود دفع مىکند، و کسى که کمترین شعورى داشته باشد و بتواند اوضاعحاضر عصر خود را درک نموده و در تاریخ امتهاى گذشته و حتى امتهاى خیلى دور نظربیفکند، این حقیقت را مىبیند.
عامل دوم: متهم بودن بینندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاریخى، و نیز آنکسانى است که از ایشان نقل مىکنند، و یا در کتاب خود مىآورند، و چون ما مىدانیم کهاین دو طایفه، خالى از احساسات باطنى و یا تعصبهاى قومى نیستند، و در آنچه که تحملمىکنند و یا در باره آن داورى مىنمایند حب و بغض و یا تعصبهاى درونى را دخالتمىدهند، براى اینکه حاملین اخبار در گذشته، با در نظر گرفتن اینکه حکومت در اعصار ایشانحکومت دین بوده، و قهرا خود آنان متدین به یکى از ادیان و مذاهب بودهاند، و احساساتمذهبى و تعصبات قومى در ایشان شدید بوده، قهرا اخبار تاریخى آنان از آن جهت که یکحدى از آن به احکام دین بر مىخورده، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است.
دسته بندی | پاورپوینت |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 1730 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 86 |
پاورپوینت 86 اسلایدی در مورد فیزیولوژی بافت عضله قابل ارائه به عنوان سمینار های کلاسی
دسته بندی | معارف اسلامی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 29 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 52 |
بررسی و دلایل اثبات
وجود خدا
در فلسفه اسپیتوزا
مطالعه و بررسی دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا، این نتیجه را به دست می دهد که مبنای پذیرش وجود خدا توسط او دلایلی است که از فسلفة دکارت در اختیار داشته است. هر چند برخی از شارحین فلسفه اسپیتوزا براهین موجود در آثار او را بعضاً متفاوت دانستهاند[1] اما واقعیت این است که اصل و اساس این براهین همان اصول موضوعه ای است که او از آثار دکارت آموخته است. این احتمال قوی به نظر می رسد که تفاوت استدلالهای اسپیتوزا و دکارت در خصوص اثبات وجود خدا بیشتر مربوط به نتایجی باشد که دو فیلسوف (و خصوصاً اسپیتوزا) از آنها استخراج کرده اند.
به هر حال صرفنظر از صحت و سقم این سخن که آیا دلایل اسپیتوزا متفاوت از استدلالهای دکارتی اثبات وجود خدا هستند یا خیر، در مجموع در این زمینه چهار برهان یا چهار تقریر مختلف از یک برهان، در آثار فیلسوف مورد نظر ما قابل تفکیک هستند که در این قسمت به شرح آنها خواهیم پرداخت.
1- برهان اول
به نظر می رسد با توجه به اشارات خود اسپیتوزا در آثارش مهمترین برهانی که او برای اثبات وجود خدا بیان می کند، برهانی است که اکنون قصد بیان آن را داریم. این برهان مبتنی بر این اصل است که در گفتن اینکه چیزی مندرج در طبیعت یا مفهوم چیزی است به منزله این است که بگوییم آن دربارة این چیز صادق است[2].» به عنوان مثال اگر ما مفهوم سه ضلعی را مندرج در طبیعت یا مفهوم یا ذات مثلث می دانیم این بدین معنی است که مثلث های موجود در جهان هم سه ضلعی هستند. مقدمه دوم این برهان این است که طبق تعریف اسپیتوزا از مفهوم خدا، «وجود ضروری مندرج در مفهوم خداست»[3]
بنابراین، در مورد خدا میتوان گفت که «وجود ضروری در اوست یا اینکه او موجود است[4].»
این برهانی است که اسپیتوزا آن را برهان لمی می داند و به واسطة آن با توماس آکوئیناس که معتقد به عدم امکان اقامه برهان لمی در اثبات وجود خداست، مخالفت می ورزد. همین برهان در قضیه 11 از کتاب اخلاق به این صورت بیان شده است که «خدا یا جوهر که ؟؟از موجود است.»[5] برخی از شارحین آثار اسپیتوزا با تبدیل این استدلال به قیاسی شرطی آنرا به این صورت توضیح داده اند:
«اگر تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است، پس خدا را مستقیماً ادراک می کنیم.
اما تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است. پس وجود خدا را مستقیماً ادراک می کنیم[6].
تفسیر استاد محسن جهانگیری مفسر و منتقد آزاد آسپیتوزا در کشور ما ، نیز مشابه تبیین فوق است. ایشان معتقدند : «این برهان را میتوان به صورت قیاس شرطی زیر درآورد:
هرگاه از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است، تصوری روشن و متمایز داشته باشیم،وجود او را مستقیماً ادراک خواهیم کرد. اما از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است تصوری روشن و متمایز داریم. پس وجود او را مستقیماً ادراک میکنیم. البته این قیاس با قیاس دیگری تکمیل می شود به این صورت که هر چیزی را که مستقیماً ادراک کنیم موجود است، آن موجود است. خدا را مستقیماً ادراک می کنیم که موجود است. پس خدا موجود است. یعنی که با نوعی از علم متقین به وجود خدا معرفت داریم[7].»
بنابر چنین تفاسیری از این برهان است که کسانی مانند ویلیام ارل و ولفین معتقدند که چنین بیانی صرفاً ابراز یک شهود عقلی از ماهیت و وجود ضروری خدا است و اسپیتوزا در اینجا در مقام گزارش این امر است که ما تجربه ای از خدا داریم و یا می توانیم داشته باشیم که در آن وجودش را برای ماهیتش ضروری تصور می کنیم.
در مقابل بنابر تفسیر دیگری که از برهان وجودی اسپیتوزا بر اثبات وجود خدا که توسط هارولدزوکیم ارائه شده است هدف اسپیتوزا از ارائه چنین بیانی آوردن استدلال محکمی در خصوص وجود خدا بوده است. بنابراین برهان «باید گفت ماهیت جوهر اقتضا می کند که موجود باشد و جوهری که موجود نیست، اساساً جوهر نیست. یک جوهر ناموجود،یک امر متناقض با لذات است.
براین اساس شما یا باید مفهوم جوهر را رها کنید یا باید بپذیرید که جوهر یعنی خدا، بالضروره موجود است. اما اگر شما مفهوم جوهر را کنار بگذارید در آن صورت ناچارید مفهوم حالت را نیز کنار بگذارید. پس یا هیچ چیز وجود ندارد یا خدا بالضروره موجود است[8].
روشن است که چنین تقریری از نظر اسپیتوزا، صرفاً با توجه به تعریف خاص فلسفه اسپیتوزا از دو اصطلاح جوهر و حالت ارائه شده است. جوهر در دیدگاه او دو شیئی است که در خودش است و به نفس خودش به تصور در می آید، یعنی تصورش به تصور شیئی دیگری که از آن ساخته شده باشد، متوقف نیست.» و مقصود او از حالت «احوال جوهر یا شیئی است که در شیئی دیگر است و به واسطه آن به تصور در می آید»[9]. با توجه به این دو تعریف است که او در اولین اصل از اصول متعارفه کتاب اخلاق می گوید: «هر شیئی که موجود است یا در خودش وجود دارد یا در اشیاء دیگر[10].» به عبارت دیگر هر چیزی که وجود دارد یا جوهر است یا حالت . وجود حالت بدون وجود جوهر قابل تصور نیست. و از آنجا که در فلسفه اسپیتوزا تنها یک جوهر وجود دارد و آن همان ذات لایتناهی خدا میباشد بنابراین یا هیچ چیز وجود ندارد، یا خدا بالضروره موجود است. آنچه گذشت شرح استدلالی بود که اسپیتوزا آنرا برهانی لمی دانسته و در مسأله اثبات وجود خدا کارآمدی بیشتری نسبت به سایر براهین برای آن قائل بوده است.
به هر حال روشن است که وقتی در مورد روایت برهانی بیان اسپیتوزا بحث میشود همانگونه که فردریک کاپلتون نیز گفته است ما با شکلی از برهان وجودی ؟؟ که در معرض حملات و انتقاداتی قرار دارد که براهین وجودی قدیس آنسلم و رنه درکات با آن مواجه بودند[11]. فهم چگونگی گذر از این اعتراضات به واسطه تقریرهای متفاوت فلاسفهای همچون، آنسلم، درکارت، اسپیتوزا و ملاصدرا زمینة درک عمیقتری از برهان وجودی را فراهم خواهد آورد. در مورد اسپیتوزا، به احتمال قوی کسانی مانند ولفن و ارل که او را در هنگام بیان برهان وجودی ، در مقام گزارش تجربة ما از خدا می دانند، سعی کرده اند که روایت اسپیتوزایی برهان وجودی را از این انتقادات نجات دهند. به هنگام بحث تطبیقی در مورد آراد اسپیتوزا و ملاصدرا ما تمرکز بیشتری در این خصوص خواهیم داشت.
برهان دوم :
برهان دومی که اسپیتوزا در قضیة ششم از کتاب «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبیعی» بیان کرده است همان برهانی است که دکارت در تأمل سوم[12] از کتاب تأملات در فسلفه اولی اقامه نموده است. در این برهان، وجود خدا از صرف این واقعیت که تصور او در ما موجود است از طریق برهان انی مبرهن شده است. براساس این برهان «واقعیت ذهنی هر یک از تصورات ما مقتضی علتی است که همین واقعیت نه تنها ذهناً بلکه به صورت برابر یا برتر مندرج در آن است (طبق اصل متعارف نهم) اما با تصوری که از خدا داریم (طبق تعریف دوم و هشتم) واقعیت ذهنی این تصور به صورت برابر یا برتر مندرج در ما نیست (طبق اصل متعارف چهارم) و ممکن نیست جز خدا در چیز دیگری مندرج باشد (طبق تعریف هشتم) بنابراین تصور خدا که موجود در ماست ایجاب می کند که خدا علت آن باشد و در نتیجه (طبق اصل متعارف هفتم) خدا موجود است[13].
خلاصة این برهان به این صورت است که ؛ تصوری از خدا به عنوان موجودی مطلقاً نامتناهی که علت خود است و دارای همة کمالات در حد اعلای آن است در ما وجود دارد. از طرف دیگر ما محدود هستیم و نمی توانیم علت ایجاد این تصور نامتناهی در خودمان باشیم. بنابراین علت آن تصور باید در عالم واقع موجود باشد. بنابراین خدا به عنوان علت آن تصور، دارای وجود واقعی است. البته این نکته لازم به ذکر است که در مورد تصورات دیگری که در ذهن ما وجود دارد نیز قطعاً چنین نیست که وجود آنها در ذهن ما بی علت باشد، منتهی در مورد آنها،چون محدود و متناهی هستند این فرضیه قابل طرح است که مثلاً خود ما از طریق تخیل آنها را ایجاد کرده باشیم ولی در مورد تصور موجود نامتناهی چنین فرضیه ای قابل طرح نیست. البته این امکان وجود دارد که کسی بگوید این تصور، تصوری سلبی است و نه ایجابی و وجودی تا نیاز به علتی ورای خود داشته باشد که در پاسخ به چنین اشکالی باید توجه داشته باشیم که قطعاً اسپیتوزا هم به تبع دکارت که می گوید : با وضوح معلوم است که واقعیت در جوهر نامتناهی بیشتر است تا در جوهر متناهی[14]. این تصور را تصوری ایجابی می داند. حال این سؤال مطرح می شود که آیا این برهان متفاوت از برهان اول است. کوتاهترین شکل برهان اول این است که ذات (طبیعت) خدا متضمن وجود اوست و این امری واضح و متمایز است. و جان کلام در برهان دوم نیز این است که مفهوم خدا متضمن وجود واقعی اوست. اگر از اسپیتوزا سؤال شود که چرا ذات خدا متضمن وجود اوست چنانکه ملاحظه می شود خواهد گفت این امری واضح و متمایز است. اما اگر او بخواهد برای کسی که نمی تواند این وضوح و تمایز را درک کند این مطلب را تبیین نماید چه خواهد گفت؟ به نظر می رسد حداقل یکی از راههای تبیین این مسأله که گفته شود امکان ندارد چنین ذاتی با چنان تعریفی معلول علتی جز خودش باشد. اینجا ممکن است این تصور پیش آید که پس برهان اول و دوم متفاوت از یکدیگر نیستند. اما در خصوص تبیین تفاوت این دو اسپیتوزا می تواند بگوید در برهان دوم سخن بر سر این نیست که وجود امر لایتناهی عین تصور موجود لایتناهی در ذهن ما است و همین نکته است که این برهان را به برهانی انی تبدیل می کند. اما در برهان اول که برهانی لمی است، اساس این برهان این است که ذات خدا عین وجود خدا است. و از این جهت است که او می گوید خدا علت خود یا موجودی خود تبیین است[15]. شاید این تصور که برهان اول و دوم که شرحشان گذشت قابل تحویل به برهان واحدی هستند از طریق این موضوع تقویت شود که اسپیتوزا قائل به وحدت وجود و وحدت جوهر است و اشیاء و امور موجود در عالم را به عنوان حالات آن جوهر واحد تلقی می کند[16]. بنابراین ممکن است این گمان پیش بیاید که تصور موجود لایتناهی در ذهن ما نیز به عنوان حالتی از حالتهای وجود خدا و آن جوهر لایتناهی،در ما است و حالت نیز وجودی مستقل از جوهر ندارد و در حقیقت رابطة این دو رابطه این همان است. یعنی تصور جوهر لایتناهی در ذهن ما به تعبیری همان جوهر لایتناهی است که در ذهن ما متجلی شده است که البته ذهن ما نیز چیزی حالت دیگر از وجود و جوهر واحد نیست. بنابراین وقتی در برهان دوم گفته می شود وجود خدا علت بودن تصوری از خدا در ذهن ما است،این علیت از قبیل علیت جوهر نسبت به حالت است. «حالتی» که هم وجودش متوقف بر وجود جوهر است و هم تصورش وابسته به تصور جوهر است[17]. اینجاست که باید قبول کرد که تقریر اسپیتوزایی برهان دوم با تقریر دکارتی این برهان حامل قابلیتهای متفاوتی است. در فلسفه دکارت علیت وجود واقعی خدا نسبت به تصور خدا در ذهن ما هرگز نمیتواند مانند فلسفه اسپیتوزا تبیین شود. چرا که دکارت ذهن انسان را جوهری جدا و متفاوت از خدا می داند که به دلیل قصورش نمی تواند تصور موجود لایتناهی را در خود ایجاد کند اما در اندیشه وحدت وجودی اسپیتوزا، ذهن انسان یک تجلی (حالت) از تجلیات (حالات) الهی است که جوهرة آن و نور آن وجود لایتناهی که مشتمل بر تصور لایتناهی میباشد، است. اینجاست که برهان اسپیتوزا به اندیشه ملاصدرا نزدیک و از تفکر دکارت دور میشود.
اما با وجود این بعید است که بشود ادعا کرد که در فلسفه او برهان دوم قابل ارجاع به برهان اول باشد. چرا که فرق است بین اینکه گفته شود تصور امر لایتناهی در ذهن ما یکی از حالات یا تجلیات آن ذات لایتناهی است و اینکه گفته شود ذات خدا عین وجود خدا است.
برهان سوم :
در برهان سوم اسپیتوزا ، مانند برهان اول اثبات وجود خدا، متوقف بر تعریف خدا در اندیشه اوست. بنابراین از همین آغاز میتوان ادعا کرد که این برهان چیزی متفاوت از برهان اول نیست. در اینجا وجود خدا از طریق این حکم که طبیعت موجودی که قدرت حفظ خود را دارد، مسلتزم وجود ضروری است. در کتاب اخلاق ای برهان به این شکل بیان میشود که :
«عدم توانایی بر هستی،دلیل ضعف است و برعکس توانایی برای هستی دلیل وجود قدرت (چنانکه بدیهی است) پس اگر آنچه اکنون بالضروره موجود است فقط اشیاء متناهی باشد، در این صورت لازم می آید که اشیاء متناهی قدرمتندتر از موجود مطلقاً نامتناهی باشد و این بالبداهه نامعقول است. بنابراین یا شیئی موجود نیست و یا موجود مطلقاً نامتناهی هم بالضروره موجود است و اما ما وجود داریم :در خودمان،یا در شیئی دیگر که بالضروره موجود است (اصل متعارف 1 و قضیه 7) بنابراین موجود مطلقاً نامتناهی،یعنی (تعریف 6) خدا بالضروره موجود است. مطلوب ثابت شد[18]»
همانطور که اسپیتوزا بعد از بیان این برهان به اشاره می گوید،برهان یاد شده قابلیت دو تفسیر مختلف دارد. در تفسیر اول،این بیان به برهانی انی تبدیل می شود که با تکیه بر این مطلب که ماهستیم اما خود قدرت بر ایجاد و حفظ خود نداریم (که این نشانه عدم توانایی برای هستی و ضعف است) تأکید میشود که باید خدا هم به عنوان موجودی که خود بنابرطبیعتش توانایی بر بودن دارد و به عنوان علت موجده ما که این توانایی را نداریم، بالضروه موجود باشد. کاملاً روشن است که با این تفسیر، این برهان، برهانی انی خواهد بود و همانگونه که هابلینگ گفته است،عناصری از براهین جهان شناختی قرون وسطی را در بردارد[19].
اما بعید است که خود اسپیتوزا با این نوع تلقی از این برهان صددرصد موافق باشد. او خود توضیح داده است که از این جهت این برهان را به این شکل بیان کرده است که فهم آن آسانتر است ، چون بیشتر مردم عاتاً دربارة اشیایی می اندیشند که به واسطه علتهای خارجی پیدا شده اند[20].
اما اینکه در ابتدای این قسمت گفتیم که این برهان چیزی متفاوت از برهان اول نیست بخاطر تفسیر لمی این برهان است. زیرا وقتی اسپیتوزا میگوید: «توانایی برای هستی دلیل بر وجود قدرت است» نتیجه می دهد که «شیئی که طبیعتش واقعیت بیشتری دارد، ذاتاً برای وجود قدرت بیشتری دارد. بنابراین موجود مطلقاً نامتناهی ، یا خدا برای وجود، ؟؟ داری قدرت مطلقاً نامتناهی است، و لذا مطلقاً وجود دارد[21]». معلوم است که بین این دو جمله که «شیئی که طبیعتش واقعیت بیشتری دارد، ذاتاً برای وجود قدرت بیشتری داردظ و «ذات خدا متضمن وجود خداست» تفاوتی وجود ندارد.
برهان چهارم:
برهان دیگری که اسپیتوزا به نحو نسبتاً مبسوط تری به توضیح آن پرداخته است را به این صورت میتوان بیان کرد «علت وجود یا عدم هر شیئی موجود یا معدوم در طبیعت آن است یا در خارج از آن. مثلاً دلیل عدم دایرة مربع در طبیعت آن مندرج است، زیرا که تصورش مستلزن تناقض است. از طرف دیگر دلیل وجود جوهر فقط در طبیعت وجود آن است. از اینجا نتیجه می شود که اگر دلیل یا علتی نباشد که مانع وجود شیئی باشد آن بالضروره موجود خواهد بود. بنابراین اگر دلیل یا علتی نباشد که مانع وجود خدا باشد و یا وجود را از او سلب کند باید ؟؟ نتیجه گرفته شود که او بالضروره موجود است. برای اینکه چنین دلیل یا علتی موجود باشد، یا باید در طبیعت خدا باشد یا در خارج از آن، یعنی در جوهری دیگر با طبیعتی دیگر، زیرا اگر طبیعت این جوهر یا طبیعت خدا یکسان باشد، در اینصورت وجود خدا پذیرفته شده است. اما جوهری که از طبیعت دیگر باشد وجه مشترکی با خدا نخواهد داشت، لذا امکان ندارد که به او وجود دهد یا از او سلب وجود کند و از آنجا که دلیل یا علتی که وجود را از خدا سلب کند ممکن نیست در خارج از طبیعت الهی باشد، بنابراین با فرض اینکه خدا موجود نیست باید آن دلیل یا علت در طبیعت خود او فرض شود و این مستلزم تناقض است. و چنین سختی در خصوص موجودی که نامتناهی مطلق و از همه جهات کامل است، نامعقول است. بنابراین نه در خدا ، نه در خارج او هیچ دلیلی یا علتی موجود نیست که بتواند وجود را از او سلب کند، نتیجتاً خدا بالضروره موجود است»[22].
ملاحظه میشود که این دلیل نیز نوعاً با دلایل اول و سوم تفاوتی ندارد. در اینجا نیز اسپیتوزا با تکیه بر ذات و طبیعت خدا و اینکه این طبیعت جوهر لایتناهی و کامل است در حقیقت می گوید اگر کسی بخواهد ادعا کند که چنین ذاتی وجود ندارد او باید بر مدعای خود دلیل بیاورد چرا که وجود و بودن این طبیعت در تعریفش مأخوذ است. حال آیا میتوان بدون اینکه به تناقض مبتلا شویم دلیلی بر نبودن چنین ذاتی بیان کرد. روشن است که خواه این دلیل در درون این طبیعت جستجو شود و خواه در بیرون از آن نتیجه ای جز تناقض نخواهد داشت. و این تناقض از این جهت است که ذات خدا متضمن وجودش است.
بنابر آنچه گذشت دلایلی که در فلسفه اسپیتوزا بر وجود خدا اقامه شده است عمدتاً تعابیر مختلفی از برهان وجودی هستند، و این نشان از دلبستگی بسیار زیاد او به این نوع برهان است. اما آیا تقریرهای اسپیتوزایی این برهان نیز در معرض جملات و انتقادات وارد براینگونه براهین هست؟ این سؤالی است که در ادامه توجه بیشتری به آن خواهیم داشت.
چنانکه آشنایان به فلسفة اسلامی می دانند برهان وجودی در حوزة تفکر اسلامی، نخستین بار در کلام شیخ الرئیس، ابوعلی سینا (428-370 هـ ) تقریر و تبیین گردیده است و تا قبل از آن براهین خداشناسی با بهره گیری از وسایطی همچون حرکت، حدوث و امکان ماهوی موجودات، اقامه شده است. خلاصة برهان شیخ الرئیس که خود آنرا برهان صدیقین و کاملترین نع برهان بر وجود خدا می داند به این صورت است که ؛ سلسفه موجودات امکانی یا مقتضی علتند و یا مقتضی علت نیستند، اگر مقتضی علت نباشد واجبند، حال آنکه به یقین برخی از افراد سلسله معلولند. اما اگر سلسله مقتضی علت باشد به حصر عقلی در علت مفروض آن دو احتمال است: یا فردفرد سلسله است که مستلزم تقدم شیئی بر خودش و انقلاب ماهیت است و یا یکی از افراد سلسله است که این نیز به جهت بطلان ترجیح بدون مرجح باطل است. بنابراین علت سلسله باید امری ورای سلسله امکانی باشد. این برهان در کتاب های نجات، مبدأ و معاد و اشارات و تنبیهات بیان شده است[23].
برهان مذکور بعد از ابن سینا با تقریرهای مختلفی از طرف فلاسفه و متفکرانی همچون شیخ اشراق، سید حیدرآملی، محقق حضری، صدرالمتألهین، حکیم سبزواری، آقامحمدرضا قمشهای ، شیخ غلامعلی شیرازی و علامه طباطبایی ارائه شده است[24].
آنچه از نظر ابن سینا وجه رجمان و برتری این برهان نسبت به براهین دیگر می باشد این است که در این برهان «ما برای اثبات وجود خداوند و یگانی و بری بودن او از نقصها به چیزی جز تأمل در حقیقت هستی احتیاج نداریم و نیازمند اعتبار و لحاظ خلق و فعل خداوند نمی باشد[25].» ملاصدرا با وجود این که این برهان را دارای جایگاه خاصی می داند و ارزش زیادی برای آن قائل است و خود نیز در کتاب شواهد الربوبیه برهانی مشابه آن اقامه میکند[26] اما آنرا شایسته عنوان برهان صدیقین نمی داند و معتقد است صدیقین در معرفت خداوند و صفات او کسانی هستند که از غیر خداوند (صفاتی مانند امکان، حرکت، حدوت و ... ) استفاده نمی کنند و تنها برهان صدیقین با تقریری که او در اسفار ارائه می کند واجد این ویژگی است اشکالهایی که از نظر صدرالمتألهین بر برهان ابن سینا وارد است این است که : اولاً مقسم این برهان مفهوم وجود است نه حقیقت وجود. ثانیاً مفاد این برهان ، ابرام بر امکان ماهوی است نه فقری.
ثالثاً این برهان متکی بر ابطال تسلسل می باشد و از زمرة براهین انی محسوب می شود نه از جرگه براهین لمی. رابعاً مفاد این برهان فقط بیانگر اثبات واجب است نه بیانگر حقیقت توحید[27].
اما تقریر خاص ملاصدرا که او آنرا فاقد همة این نقائص و مصداق واقعی برهان صدیقین و تفسیر کامل آیه شریفة قرآن «أولم یکف بربک أفه علی کل شیئی شهید» «آیا برای خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است »می داند چنین است :
«وجود حقیقی عینی است [نه امری ذهنی و وهمی، آنگونه که اهل سفسطه میگویند ] و [این حقیقت] یگانه و بسیط می باشد و میان افراد آن هیچ اختلاف ذاتی [که موجب تباین آنها گردد] وجود ندارد مگر به کمال و نقص، ضعف و شدت و یا تفاوت ناشی از «ماهیت» که امر زاید بر وجود است. همانند تفاوتی که در افراد یک ماهیت نوعی [نظیر انسان] وجود دارد.
کمال نهایی آن حقیقت عینی [وجود] این است که [مرتبه ای] تمامتر از آن وجود نداشته باشد و آن موجودی است که وابسته به دیگری نبوده و [برتر] و تمامتر از او نباشد. چرا که [نقص و وابستگی [نیاز] ملازم یکدیگر بوده و هر موجود ناقص در تمامیت خود وابسته و نیازمند دیگری است و پیش از این [در مباحث قوه و فعل] بیان شد که تمام بر نقص، فعل بر قوه و هستی بر نیستی، پیشی و مقدم دارد. چرا که ... و نیز در گذشته بیان شد که : تمامیت (و کمال] هر چیز [با حقیقت آن چیز تغایر و تباین ندارد بلکه ] همان چیزی باضافه چیز دیگر است. [که البته این اضافه و مازاد نیز، امر زاید بر وجود نیست، بلکه تمامیت هر چیزی، صرف الوجود و هستی بسیط و مطلق آن چیز است که پیراسته از ترکیب می باشد. بنابراین «تمام شیئی» چیزی جز حقیقت خالص «هستی مطلق» آن شیئی نیست. که البته این حقیقت بسیط در تأمل ذهنی به «حقیقت شیئی» و «اطلاق »تحلیل می رود. یعنی به نوعی قید «اطلاق» و «بساطت» بر آن حقیقت اضافه میگردد، حال آنکه در عینیت و خارج ، یک حقیقت کامل و بسط، وجود دارد که درست بهجت پیراستگی آن از ترکیب و نقص ، کمال و اطلاق یافته است. در این صورت وجود [بر دو قسم است] یا بی نیاز از غیر خود می باشد و یا در ذات خود نیازمند غیر خود است و اولی همان واجب الوجود و وجود مطلقی است که ؟؟ او نبوده و آمیخته با نیستی و نقص نیست. و قسم دوم یعنی هر چه غیر وجود واجب است که همان افعال و آثار اویند، جز به وجود او تحقق ندارند، چرا که پیش از این گفته شد که نقص در حقیقت وجود راه نداشته و کاستی بهجت معلولیت،عارض بر وجود میگردد. چرا که همسانی معلول با علت در فضیلت و مرتبه وجود امکان ناپذیر است. پس تا وجودی مجعول نبوده [و در ورای خود] وجود برتری که به تناسب نیازش او را وجود و عینیت بخشد، نداشته باشد، هیچگونه کوتاهی و کاستی برای او فرق ندارد تا نیازمند دیگری باشد، زیرا همانگونه که پیش از این دانستنی، حقیقت وجود، بسیط و حد ناپذیر بوده و هیچ تعینی جز فعلیت محض و تحقق و عینیت برای او نیست و گرنه در او ترکیب راه یافته و یا دارای ماهیتی غیر از موجودیت می گردد. [ و حال آنکه حقیقت وجود، بر خلاف موجودات ناقص که ماهیتشان عارض بر وجودشان است، عین ماهیتش می باشد] و همچنین پیش از این گذشت که وجود هرگاه معلول باشد ذات او به جعل بسیط مجعول بوده و نیاز ذاتی به جاعل دارد و چنین وجودی در گوهر وجود و ذات خویش وابسته به جاعل است[28].»
واقعیت این است که مطالبی که در فوق از زبان ملاصدرا نقل شد همه مقدمات و اصولی بودند که این حکیم متأله به منظور فهم اصل منظور او و پاسخگویی به اشکالهای محتمل بر این آنچه روشن است این است که در تقریر فوق که در کتاب مشاعیر نیز توسط صاحب حکمت متعالیه بیان شده است[29] یکی از اصولی که مورد تأکید ملاصدرا است اصل تشکیک خاصی وجود است،که به نظر می رسد این موضوع در اصل برهان بر وجود خدا تأثیری ندارد و از جهت تبیین نسبت خدا و مخلوقات و احتراز از این اشکال که لازمة این برهان واجب الوجود بودن همة موجودات و عدم تفاوت بین خالق و مخلوق است،مورد تأکید واقع میشود و به همین جهت است که علامه طباطبایی (ره) با حذف این اصل از متن برهان، و صرفاً با تکیه بر اصل اساسی ضرورت ازلیه وجود، برهان ملاصدرا را به گونه ای اصلاح می کنند که به حق باید برای ادعای کسانیکه آنرا مصداق کاملتری از برهان صدیقین دانستهاند احترام قائل بود[30].
تقریر استاد شهید مطهری (ره) از برهان علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم به کوتاهترین شکل ممکن به این صورت است که «حقیقت هستی در ذات خود، قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود ، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می کند نه چیز دیگر[31].
البته به احتمال قوی اگر خود ملاصدرا اراده می کرد که برهان خود را به کوتاهترین شکل آن بیان کند تقریر او با تقریر علامه (ره)تفاوت جدی نمی داشت و همانطور که اشاره شد آن تفضیل و تطویلی که در بیان او مشاهده می شود به زعم قوی صرفاً بریا برحذر ماندن از برخی ایرادها و اشکالها بوده است. برهان بیان نموده است. مبادی تصوری این برهان بنابر آنچه گذشت، عبارتند از : اصالت وجود، بساطت وجود،؟؟ وجود و عین الربط بودن وجود معلول (ممکن) به علت (واجب).
با توجه به این اصول خلاصة برهان این است که : موجود یا واجب است یا متعلق به واجب است، حال بنابر هر دو بخش وجود واجب بالذات محرز خواهد بود و وجود غیر واجب در حد تعلق و صرف الربط اعتبار خواهد شد. به عبارت دیگر مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق دارد، عین ربط و وابستگی است و اگر آن مرتبة اعلی تحقق نمی داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی یافت. زیرا لازمة تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبة وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی نیاز از آن باشند، در حالیکه حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.
بررسی تطبیقی
به نظر می رسد که اگر بتوان در چند محور اساسی،اصل نیت و جان کلام این دو فیلسوف را استخراج کرد، قدم قابل توجهی برای فهم نسبت اندیشه آنها از جهت دوری و نزدیکی به یکدیگر برداشته شود. این محورها عبارتند از :
1- شأن و جایگاه وجود و جوهر نزد دو فیلسوف
2- وحدت وجود یا وحدت جوهر
3- امکان یا عدم امکان پاسخگویی به اشکالهای برهان وجودی به واسطة آرای این دو
4- کیفیت تبیین اختلاف خدا و موجودات در فسلفه